ای مغنی نغمه ی شاد وطرب آغاز کن

مطربان با هم نوازید زلف دلبرباز کن

آمده طوفان زبس دلدارنکرد مارا قبول

ساقیا میخانه مخروب شاهدی کاری بکن

مدت بسیارمدید ساز دلداربوده  کوک

او  بزد سازِ خودش  ساز ما را لم  یکن

فرقه بازی و ریا قانون .و قانون رفتکنار

دانش و فکر و علوم  بیثمرجمع اش بکن

کارها افتاد بدست بیسواد و  بیخرد

می نشست بالای گود پهلوان لنگش بکن

عاقبت غمها بروزدردِ دلها شد عیان

آتشی افروخته شد خوب ببین سیری بکن

ملت ایران عزیزحق طلب  کاردرست

ما وفادارنظام دولت تدبیردگرکاری بکن

هرچه ماندیم منتظربادی نیامد ازصبا

این بود طوفان مسئولان بجد کاری بکن

عسگری بازهم توکل میکنیم بلکه درست

هموطن اموال کشورازهمه ویران  نکن

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران

تاریخ 12/10/1396

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

بمناسبت تولد حضرت عیسی مسیح فرزند مریم ابن عمران

دمید نوری به دامان ابن عمران

مسیح   آمد   بدنیا   ماه   تابان

ز گهواره سخن گفت کودکِ ناز

تعجب کرد یهود از این سرآغاز

بیان کرد حال خود بامادرِخویش

چه میگویید گزاف هی میزندنیش

خداوند  کرد عطا هستم  پیامبر

فراوان معجزات و هچو راهبر

چطور توهین کنید برمادر من

که او را پاکترین   جانِ  برتن

زمهدناگفت سخن شیرخواره ی دهر

چنین حکمت  یکی  باشد  بر تر

شما قوم  یهود با حق  در جنگ

چطوراشتر برون آمد  از سنگ

چگونه سرنگون عاد و ثمودشد

شنیدید واژگون آن قوم لوط شذ

بپیوندید  به  من   آزاد  هستید

الوالعزمم  پیامبر نیست  تردید

نیاید  در جهان   مانند   مریم

کنیسه کرده خدمت این بود فهم

قبول کردید شما  را  پیروانم

ولاغیر  بازنبی  در این  زمانم

زبعد ازمن  محمد  خاتم  وحی

بشارت دین اسلام بت پرست نهی

مبارکباد چنین روزی خجسته

فضیلت در رهه عیسی  نهفته

درودِ  عسگری  بر پیروانش

هزار  لعنت   نثارِ   دشمنانش

تاریخ 4/10/1396

علی عسگری صادق آبادی

 


طلوع خورشید

مبارکباد آئین کهن پارسی

مهر و خورشید فروزان صفا یادش بخیر

آن شب یلدا و پیرانِ  زمان یادش بخیر

مهربانی و وفا در خانها گنجی بودش

دخترِ پارس کهن یلدایمان یادش بخیر

درشب چله اناروتوت سنجنت جلوه گر

کسیه ی انگور وبِهِ هندونِها یادش بخیر

ارتباطاتی نبود یلدا بلند و شب دراز

کُرسی آن آرامش شبهایمان یادش بخیر

قِصها میگفت بابا بزرگ مهربان

لاخُولی دمپختی مادرکجاست یادشبخیر

محورعشق صفا میبود کرسیهای ناز

گازنبودهیمِهای مهربانی تش بود یادشبخیر

میرسید یلدا با نازوکرشمه عشق بود

بیوفایی جایگزین گردید وفا یادشبخیر

قیمتِ میوه مساوی با حقوق مش صفردیروزشد

آن برنجِ دُم سیاه عَقدا انار یادشبخیر

عسگری یلدا مبارک برهمه پارسی زبان

هموطن آزاده باش انسانیت یادش بخیر

تاریخ 30/9/1396

 


طلوع خورشید

هرزمان دیدی سکوتم را بدان رنجیده ایم

عاشق دلباخته  بودیم ای پری جُوردیده ایم

بر درخت عشق ما  لانه  ساختم  با  صفا

روی هرشاخه درخت غوش قرقی دیده ایم

عاشقی بود کاردارا سربزیز وسینه چاک

درکتابِ  عاشقی سارا  کجا کیِ  دیده ایم

شد جفا برلیلی و کاندر حصارزد دست پا

گرکه ازسارا بپرسید خونجگرها دیده ایم

کار دارا  گوشه گیری وپریشانی ز حجر

گفت سارا اشک ریزان چه جفاها دیده ایم

عسگری باید بسازیم ریل عشق بازدروطن

                                       هرزمان  فواره شد . علم  دانش دیده ایم     

تاریخ18/9/1396

علی عسگری صادقابادی


طلوع خورشید

 

گرشدی پروانه ورفتی بسوی آسمان  نقره ی

ریزنبین ازاوج پایین یاخیال کن بالا مانده ی

لذت پروازفراون بس درست بنگردورخویش

وقت پروازدرزمین وآسمان وافرآیت دیده ی

درس گیرزانکه عبرت دوری کن از غرور

بال وپردان بتو یاد کن دراوان  کرم بوده ی

عسگری سرگرم این دنیا نشو چهارروزعمر

گرعقابِ آسمانی درخیال آنباش  که بوده ی

تاریخ17/9/1396

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

بمناسبت میلاد فخردوعالم پیامبرخاتم حضرت محمدِ مصطفی

حجاز تاریک  جاهل بود حاکم

منا ت لات و عُزیّ بود کعبه محفل

حریم خانه ی دوست بت پرستی

برایِ عاشقان  دردی بدش  دل

دمید نوری زمکه گل به گلشن

به  دامان  آمنه  عبدالله  منزل

چراغان شهرمکه  گشت  بانور

حلیمه دایه اش با طفل  همدل

محمد   نام  او بسیار مبروک

زانوارِ وجودش عشق بر دل

منورکردحجازاسلام برافراشت

بت لات وعُزیّ خُرد کرد بامیل

فروریخت بت پرستان نورتابید

مسلمانان الم  گشتند چون  سیل

بمردم گفت بتان ازسنگ یا چوب

ندارند حاصلی جزکفر را نیل

محمد دشمنی داشت آل سفیان

جفا براو نکرد با اهلِ  منزل

عدالت مِهروعشق باهم درآویخت

خداوند شاهدِ افکارِ بسا خیل

مسلمانان مبارک برشما  باد

جهانی شادمان  امروز محفل

مُحَمّد  درچنین  روزی  تولّد

مبارک عسگری شادی

تاریخ/15/9/1396

علی عسگری صادقابادی

 


طلوع خورشید

این چه حکمتی ما عاشق راه توشدیم

ازجان بگذشتیم آماده ی  پیکار شدیم

هرفرقه و اقشار درراهِ  توشد واصل

خورشید طلوع کرد همگان یارشدیم

دیدیم و شنیدیم تو که بودی به زمان

رفتی وعشاق همه گریان بییارشدیم

زود برفتی توازاین دهکده ی نازنین

بعد تویاران همه نالان وگرفتارشدیم

آنکه درست بود بکنارنادرستان بکار

دولت امید چه کردید همه غمبارشدیم

یک نظری کن بگفتارخودهنگام رآی

عسگری بیداد زچپاول  فقیردارشدیم

تاریخ 14/9/1396

علی عسگری صادق آبادی

 


طلوع خورشید

یاعلی

علی  ای شهه بصیرت تو ولی امر پیروز

زجهان شیعه  آشوب تو برس بداد  امروز

علی ای فخرِ کرامات  همه  میزنیم یاهو

بخدا تو نایب حق پس برس بداد   امروز

علی   ای مهه  ولایت   شیعه پیرو ره تو

قدمت بُوَد  مبارک  برسی بداد   امروز

علی ای زاده ی کعبه قسمت به کعبه دل

چکنیم کعبه اشغال  تو برس بداد  امروز

علی ای حکیم  بُرنا  تو طبیب  بیکسانی

ز یَمن  طبیب  نباشد همه انتظارت امروز

علی ای عزیز زهرا چقدر ستم  کشیدی

به عراق ومردمانش نظری بکن تو امروز

علی ای همای رحمت تو همای صابرانی

چقدر صبور باظلم  کمکی بکن تو امروز

علی ای چراغ روشن همه جا دهی تو نوری

به حجاز شب فراگیر گذری بکن  تو امروز

علی ای فاتح  خیبر ز شما  یهود   دشمن

از همان خندق پیروز برسیده تا به امروز

به عراق یمن شامات زحجازوخاک لبنان

میکُشَند شیعیانت که چرا تو شیعه  امروز

شده یک جهان بکُلی همه دشمن ره عشق

سروجان دهیم زراهت به حسین قَسم امروز

علی ای  یار محمد قسمت  دهیم  به زهرا

توکلید مشکلاتی . بین مسلم  جنگ امروز

جملگی کنیم توکل به حبیب اصل  دلها

کشورعزیزایران عسگری بزرگِ امروز

تاریخ 2/9/1396

علی عسگری صادق آبادی

 پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

رحمت الهی

نمی بارد چرا  باران  رحمت

خداوندا  بخشکید باغ و نعمت

کشاورامید از کشتِ  پاییز

قنات بیآب وَ دهقان اشک ریز

بیابان خشک نباشد قطرهِ آبی

وحوش بیزبان را نیست تابی

ببارباران رحمت صبرتا کیِ

قضاوت بیهدف هرروزدردی

یکی گوید افزون در فعل

دگرحرفش فساد وراهِ  باطل

کریما وضع ما امروز دشوار

گروهی مدعی  برهم   پیکار

مگرعشق موقعِ وصل گناهی

بخشکانَد   گیاهان  و تباهی

اگرباشد درست اینحرف درفعل

بلاد کفر چطور سرسبزمحفل

درآنجا هست مباج هرچه بخواهی

ن عریان بی چون و چرایی

ولی سرسبززمین وآب افزون

چرا چون حق عدالت هست قانون

نه حق داریم نه اجرا اصل قانون

مدام داداست بیداد نیست درمون

رحیما  توببخش  مردم  بی  تاب  

بباربارانِ رحمت دشت سیراب

توکل   عسگری  برحیِ   دادار

قدیما برف و باران  بود   بسیار

تاریخ5/8/1396

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

زلزله آمد بوقت شام وشام بود دردهان

ناگهان امد بلای سخت فرود ازاسمان

این زمین بودش که لرزید وخروشید

بود دستورازشهِ دادار و یار مهربان

چشم برهم زدن ویرانه گردید خانها

داد  وفریاد  شد بلند  آه ناله  کودکان

لقمه ی نان  دردهان  بند آمد  نفس

شیرخوران راچشد وای برمادران

خرد گردید پیکرِکودکِ  دلبند و ناز

آهن  و آجر مگر آشنا با  استخوان

رخت دادمادی کفن  برتن  دامادشد

وای عروس وحجلگاه شدغرق خون

این چه بازی بود فلک هنگام سرد

نیست  یاری  آنچه  باید  تا کنون

شمع وپروانه کجاشدای فلک بیدادهی

از ستم های توواین چرخ گردون

شمع اینها را توپف کردی  چرا

زیرآوارمانده لیلا نیست  مجنون

عسگری باید توکل  کرد وهمت

درد فراون است خدایِ مهربان

تاریخ 24 /8/1396

علی عسگری صادق آبادی

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران

 


طلوع خورشید

لب یار

ما به عشق لب یار خمیه زدیم دشت کبار

کام  دل جوییم و بنشینم ز اطراف نگار

داد زبیداد اجل بگرفت یارِ شفیقِ دل ما

یار کجایی که ببینی همه خوبان  بکنار

عسگری مهروصفا راه درست را چشد

ثروت انبوه  و لب سرخ  زولیخا  بکار

تاریخ9/8/1396عسگری


طلوع خورشید

گفتگو با معبود

سلامت  میکنم ای  یار

کجا  با تو  کنم   دیدار

نه بی مقدارکه طرد گردم

نه آن هستم که برگردم

هدایت کن  ز فرمانت

بیام خالص  به  دامانت

تو هستی خالق ومعبود

مرا گیسوی تو مقصود

لب شیرین بُوَد افزون

ولی زشتی شگرد اون

بظاهر می بود حوری

زاخلاق کاملا دوری

نماد سینه چاک عاشق

کژاندیش است نالایق

وفاداری  میگه من یک

بموقع خرج کند  اندِک

دروغ گو را بُوَد دشمن

زبسم الله  دورغ بر من

مدام ازدین سخن راند

بسا او هیچ  نمی  داند

زولیخا هست گه یوسف

درون وباطنش رامفت

نگیریم  یار بجز  دلدار

که اورا خالقیست  بیدار

توکل عسگری بردوست

نفس که میکشیم ازاوست

قلم کن عسگری لایق

تاریخ /7/8/1396 علی عسگری صادق آبادی



طلوع خورشید

زندگی عشق است ودل پروانه است

عاشقی  گاهی  چرا  افسانه  است

ازسرشوقِ وصال دل  پَرکشدسوی نگار

بس  دریغا   گه  نمی  آید  بدست

آتش عشق  شعله ور  حتماً بسوزاند جگر

گرکه یارِدلربا چشم آبی می پرست

طُره ی  گیسوی   لیلی   کوی  قاف

میرود  مجنون  به  جنگ  سر  نوشت

ازدل دریا و بَر عشاق  سفر کردند زیاد

عسگری فرهاد وشیرن عشق یا افسانه است

هرچه بوداست ازدیارپارسیان شدماندگار

خاک ایران عزیز جانِ ما چون گوهراست

تاریخ /5/8/1396

علی عسگری صادق آبادی


طلوع خورشید

تقدیم به رقیه دختر سرور وسالار شهیدان حضرت امام حسین

زاده ی شاهِ  شهیدان درفراق

از جفای  ظلمِ  بیداد  و نفاق

کو حسین بیند رقیه درکجاست

کوفیان بیحیا کس برنخواست

زاده ی زهرا خرابه موطن ش

تازیانه  میزند  خولی  تنش

اشک اوجاری بهانه ی پدر

زینب واین ماجرا خونین جگر

داد ازاین  بیداد عباس کو

یاوری نیست با رقیه گفتگو

شهرِشام است خرابه جایگاه

زینب فرزندِ  مولا بی پناه

آنقدر نالید  رقیه  بر  پدر

عاقبت کرد بهرِ مولایش سفر

رفت یادش شیعیان سوزاند جگر

عسگری کیست شافعِ مبجزاینها دگر

تاریخ 4/8/1396

علی عسگری صادق ابادی

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

بخندید تاشوید خندان

عجب آسان چپاول شد محیا گشته رانتخواری

بهرمقدار که میخواهند ندارد سقف اختیاری

ازان دهیارِدر روستا بگیر تارهرمدیرعامل

ازآن شهردارلب مرزی بگیرتاپایتخت کامل

فساد مرسوم درسیستم نشستند برسرِ سفره

وَهرکَس میبرد سهمی که مارا انقلاب گفته

حقوق هاشون نجومی شد برابرکارگرصدتا

برایِ پولِ گند مکارچها نوربخش می گفتا

نداریم پول ای مردم برایِ پینه ی دستان

کشاورزان کنند فکری که دولت پاکدستان

بدادیم پول آنان راسه تریلیون مانده الباقی

همان باشد که میم برده است . تو میدانی

چه میگی عسگری امروزبِبُرند این زبانرا

توکل میکنیم باهم که ما را به  شود  فردا

************

درود بر هموطنان و همشهریان گرامی

احتمالا دیروز شنیدید سخنهای جناب اقای نوبخت را

در رابطه با پرداخت پول گندمکاران اقای نوبخت میفرمود

من دلم برای دستهای پینه بسته ی کشاورزان میسوزد اما

چکنیم پول نداریم بدهیم دوازده تریلیون باید به انها بدهیم

هشت و نیم دادیم  سه و نیم بدهکار هستیم ولی نداریم .

سخن اینجاست نانوایان اول باید پول بحساب بریزند تا

آرد برایشان بیاورند . در کشوری که اینهمه پول از مردم

به عناوین مختلف گرفته میشود چطورممکن است دولت

پول ندارد به کشاورز بدهد. مسئله آنجای است که سه ونیم

تریلیون را به حساب شخصی شش ماه سپرده گذاری میکنند

و پول باد آورده کلانی بجیب میزنند و در پایان سال یا اول

سال آینده پول کشاورز را میدهند.در چنین شرایطی دهقانان

دلخوشی ندارند که کندم بکارند . دراینجا بازهم بسود رانت

میشود برای واردات کندم .نظر حقیر این است چه کسی

باید بداد مردم برسد بداد کشاورز بیچاره برسد. چرا چنین

شده است .داد رس واقعی این ملت کیست. مردمی به این

برزگی با این همه ثروت سرشار باید خوار و زارباشند.

ازشَر ریاکاران پناه میبریم به شاهد وناظر و قاضی.

تاریخ 17/7/1396

علی عسگری صادقابادی


طلوع خورشید

عصرعاشورا

عصر عاشورا وزینب راهی شام بلا است

جسم سالار شهیدان در زمین کربلا است

شمروخولی همره این کاروان برسوی شام

زینب فرزند زهرا اهل و بیت را یاور است

همسر سلطان دین را براسیری  میبرند

یا علی برخیربین راس حسین برنیزه است

شمر وخولی حرمله جمله جنایتکار همه

پای کوبی میکنند گویا که فتح  عالم است

شمربُوَد درفکرری خولی ریاست جاطلب

حرمله سرخوش زتیربرگلوی اصغر است

میروند برسوی شام پیش یزید  بی حیا

مردمان را درمسیر شاهد این ماتم است

آرزو ماند بر دل جمله جنایت کار دون

عسگری نام حسین تاقیامت  زنده است

تاریخ 9/7/1396

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

بدنیا پا نهادیم ما دهان وچشم گوش بسته

زبان وچشم وگوش بازشد ولی آهسته آهسته

کمک ها میکند مادربایستیم روی پای خود

زمین خوردیم بلند گشتیم قدم آهسته آهسته

به  مکتب  خانه  مادر  برد  لب  خندان

معلم  داد   تعلیم   ادب   آهسته   آهسته

چقدر  ماخون   جگر  کردیم   معلم   را

رهه انسانیت آموخت بما آهسته آهسته

زمان درحال عصیان و نداستیم چشد مارا

جوانی قلقک میداد خشن آهسته آهسته

نگاه بردورِو برکردیم عقب ماندیم ازدنیا

به هوشیاری جلو میریم ولی اهسته آهسته

صبورو صابرین  بودم  زمان  بگذشت

گذشت چهل سال ازدیروزآهسته آهسته

فساد وفقرو فحشا و خماری ازچپاول شد

پریشانی و محجوری رواج آهسته آهسته

کِشند ازگُرده ی مردم هرانچه عشق لازم

تهی ازسیم وزرگشتیم یقین آهسته آهسته

همین خورشیدِ عالم سوزمنور میکند گیتی

مقرروقت دارد شود خاموش آهسته آهسته

مراقب باش ازجانت که جانها را بُود ارزش

بشودادرس که عمرپایان رسد آهسته آهسته

سخن  بسیا رد رسینه   پذیرا  نیست   دلبر

جهالت عسگری اصلاح کنیم آهسته آهسته

تاریخ 21/10/1396

علی عسگری صادق ابادی

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

ببارخون آسمان  امروز ولی آهسته آهسته

دهیم غسل پیکرزهرا بآبدیگان آهسته آهسته

کجاست پیغمبرخاتم  ببیند  پیکر زهرا

بنال مولا برین ماتم  بزرگ آهسته آهسته

شکستند پهلوی زهرا سیه گون دست وبازویش

ستم  برآل پیغمبر  روا  آهسته آهسته

حسن فرزند برنا وحسین ای شافع م

بیا زینب ببین مادرواع باهم کنید آهسته آهسته

علی تنها و دشمن میبود افزون ازجاهل

زتاریکی کند دفن پیکر زهرا ولی آهسته آهسته

همه درکوفه مست خواب علی تا صبح بیدارِ

لب چاه میکند زاری خدا آهسته آهسته

علی جانش بود زهراشبانگاهان سرقبرش

زمانه سخت نا امنِ رود آهسته آهسته

خداوندا توی شاهد چه خونها بردل مولا

ستمکارعسگری دشمن مدام آهسته اهسته

تاریخ14/11/1396

علی عسگری صادق ابادی

 

 


طلوع خورشید

بکوه طور نروموسی صدای رَب نمیآید

درآن وادی دگرهرگزبدان نوری نمیتابد

نهگی گربرآرد سربرای لقمه ی روزی

یقین  پندار سلیمانی  لب  دریا نمی  اید

دراین دنیایِ وا نفسا جدالِ برسَرِقدرت

صدای عسگری ازحق گلوی  برنمیآید

تاریخ 16/11/1396

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

شب بیست  ودو بهمن کنیم  یاد

غروب وقتی خمینی آن پیام داد

رژیم  شاه  بفکر کودتای  است

ولی امروزآن مرداد دگر نیست

بیایید  مردمان  بیرون  ز خانه

تمامی فوج فوج حکمت  درآنه

خیابانها   ببندید   راه   مسدود

همه شهررا کنید سنگرولی زود

شب است تآثیرگزارتا صبح بیدار

بتازید  تا  که  فجر گردد  پدیدار

بگیرید  پادگان  پاسگاه   کلانتر

ساواک اشغال کنید اوچون مهمتر

دومجلس دولت کاخهای  ملعون

بدست گیرید امورِهرچه در آن

کمک کردند مردم  جان  گشته

فروریخت کاخِ بیداد رشته رشته

دمید خورشید بهمن سرنگون شاه

دریغا ما نداشتیم  نقشه ی  راه

مبارک انقلاب برخاک شیران

تمامِ   مردمانِ   خوب   ایران

بیاد  لالها   در خون    شناور

توکل عسگری  بر حیِ  داور

تاریخ 21/11/1396

علی عسگری صادق آبادی

 

 


طلوع خورشید

انا لله وَ انا الیه راجعون

گاهی وقت ها چیدن چندین و چند واژه ی پُرمعنا

دردی ازدردها دوا نمیکند

مانند همین غم بزرگ

خانوادههای ستمدیده ازچرخ فلک . اله یاری .خدابخشی

خانواده ی محترم همسر مهندس اله یاری

وَ

اهالی شریف روستای صادق آباد . ما شریک غم تان هستیم.

***********

گلی  رفت   از گلستانِ   دیارم

فلک ظلمت عزیز برد ازکنارم

جفا  کردی زمادرداد ازین داد

زبیداد  تو هردم  داد و  فریاد

توپف کردی چراغِ یک جوانی

زدی  آتش  به  کلِ  زندگانی

چه  سازد  مادرِ عبدالهِ   ناز

خزان شد زندگی همسردرآغاز

پدرزحمت کِش این چرخ گردون

زند برسرببارد دیده اش خون

دل خواهر بمانندش دگر نیست

زدرباریزید زینب بدان کیست

برادر قامتش خم  مثل  فولاد

گل سیمن رخ اش ناگه بَرباد

قلم قاصرفغان تاعرش وافلاک

گل ازروستای ما مدفون درخاک

خداوندا  تویی  قاضی تویی یار

توکل عسگری  برحی   دادار

تاریخ 28/11/1396

علی عسگری صادق آبادی

 


طلوع خورشید

 آسمان افتاد زمین وخون چکلید ازآسمان

قرعه برنام چه کس افتاده  اندر آسمان

یک گروهِ  بی  بدیل  از مدیران  نظام

ناگهان تیربلا از غیب  نشانه  جانشان

این عقوبت چیست که هردم داد ازاوست

اون قطار وسانچی زلزله  این  آسمان

کی تمام  گردد  چنین  رنج  و عذاب

ای دنا آنچه تو دیدی شاهدی  فردایمان

آسمان و شصت  مسافر  کادر خویش

ثبتِ تاریخ جملگی عسگری  شدنامشان

تاریخ 29/11/1396

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

ستم کردیم خوبی؛ یادمان رفت

ربا خوردیم محبت یادمان رفت

ز ویلا و چپاول  خو گرفتیم

فقیر وپا پتی ها  یادمان رفت

بدنبال مقام  وپست و ثروت

چه میخواستم کلاً یادمان رفت

نه نان دادیم نه آبی نه ریالی

چرا نان دادنمان یادمان رفت

بدنبال  نجاتِ   کوخ  نشینان

                                    اوان بودیم لیکن؛ یادمان رفت           

قراراین بود فقیران سرپناهی

فروریختیم ساختن یادمان رفت

کرامت بهرانسان اصلِ مانبود

حقیرکردیم کرامت یادمان رفت

فضیلت علم ودانش درخیال بود

فضول گشتیم فضیلت یادمان رفت

شریعت راه و رسم  دین  ما بود

چها کردیم  طریقت  یادمان رفت

بدریا   دل  سپردیم   بهر ساحل

تلاطم ها وساحل  یادمان  رفت

زبان  گفتگو راست  بود ومنطق

دروغ رسمی راست یادمان رفت

هرآنچه خوب میبود شد فراموش

خدا هم عسگری ما یادمان رفت

تاریخ 1/12/1396

علی عسگری صادق آبادی


طلوع خورشید

شوعید

شب عید است ولی ازعید خبرنیست

گه شادی  بود شاد هیچ دلی نیست

چه شد در سرزمین  گنج  قارون

که ازنوروز ما دیگر خبر نیست

شب عید است پدرقول داده فرزند

دریغا این بابا درجیب ریال نیست

چه سازد َمرد خونه با دلی  زار

پلنگ هم گربُوَد اورا شکارنیست

پدراز زیر سنگ  نان میرسانید

فروختند سنگها سنگی دگرنیست

دوچشمان پدرخونباراست امروز

قولی که داده همسردَشای نیست

خجل گشت پیش لیلا اهل خونه

نگاه برکودکان دید اشک جارییست

بگفتش  بچها شرمنده  هر سال

کنم جبران اگرسال دگرزیست

ببند دفترکه جوهردرقلم  خون

توکل عسگری بی خونجگرکیست

تاریخ 10/12/1396

علی عسگری صادق آبادی

 


طلوع خورشید


تقدیم به تمام ن عالم بویژه شیر ن دیارکهنِ ایران اسلامی

 

زن کیست این فاخرپُررمزوراز

بی بدیل درمهرورزی  سروناز

زن کند تحکیم  زبنیان  خانه را

تربیت   با او  بُوَد  کاشانه  را

کیِ تفاوت جان مرد با جان زن

جان انسان واحدِ است در انجمن

کیِ خدا فرمود که زنها نصف مرد

درحصارجهلِ  مقدس  قید  و بند

ازخرافات مُرکب میتراود دردسر

شیرزن  گرکُشته ؛ شوهردر بدر

مارومرغ  وچون بلا اوکیِ  بود

جام زرین است  لبالب  می بُود

هدیه ازساقی به هنگام  سرشت

قلب اوبسیارروئف پاکیزه شست

گه فزون صد مرد زمیدان نَبرد

پیشروبهرتآمل ازکفن پوش درخِرد

مَخملِ است ایریشمِ ازتارو پود

زخم و آتش  برحریرش وانمود

هم ظریف هم استوار دریا  هنر

روزتان فرخنده باد  جانانِ  فر

عسگری قاصر زبان در گفتمان

با لاله و گلهای  باغ   این  جهان

تاریخ 16/12/1396

علی عسگری صادق آبادی


طلوع خورشید

همه باهم چهارشنبه سوری این ائین کهن پارسی را پاس میداریم مبارکباد

بیا رسم کهن را پاس   داریم

نماد عشق آتش دوست  داریم

کجا شد آن همه جشن کهن را

مگریک روزِشاد ی بخشداریم

فراموش کی کنیم رسم  بزرگان

تمدن را  کهن  پیوسته  داریم

بُوَد فریاد رسی  آتش  زبیداد

شب هنگام زمستان یاد  داریم

بیا بیرون زشوق چهارشنبه سوری

بپر از روی آتش عشق  داریم

نکن باورکه گویند این خرافات

زباستان مانده  وما  دوستداریم

بزن آتس  بهر  کینه ز هرقید

سرای  پارسیان  آلا له  داریم

ولیکن  آنچه سنت  بوده  باید

کمی چوب درخت یا بوته داریم

حذرازهرچه برجانت خطردار

ترقهِ بمب دستی  را  نداریم

دمی با هرکه دوستداری باش

سلامت رایقینن  پاس  داریم

بپراز روی تش فردا خبرنیست

توکل عسگری ما عشق  داریم

تاریخ 22/12//1396

علی عسگری صادق آبادی


طلوع خورشید

 


نوروز یادگار محبت وصداقت و وفا وصفا برتمام پارسی زبانان جهان بویژه

ملت بزرگ ایران مبارکباد

بدم مطرب که    آمد عید  نوروز

مغنی نغمه ی  خوان شاد  هروز

بزن چنگ  و   نی   بربط  سنتور

زمستان رفت   بهارآمد گل افروز

طبیعت  زنده  شد   بلبل  شبیخون

گل و لاله    برویید  شاد   و  پیروز

بمان  نورو ز  بزرگ آئین این خاک

به عشق تو  چراغان  شهر  امروز

بمانی      جاویدان   با  نام   ایران

خجسته  عسگری این عید نوروز

تاریخ 29/12/1396

علی عسگری صادق آبادی☘️

درود برهموطنان همشهریهای خوبم

امیدوارم سالی سرشار ازمحبت و دوستی ورفاقت

درسایه آرامش و آسایش برای ملت بزرگ ایران

رقم بخورد.

نوروز را باید پاس بداریم  وتمام آداب و رسوم اش

را ارج نهیم نوروزی چشنی است بسیار کهن دوست

داشتنی . بی بیدیل . نوروز با تمام اعیاد متمایز است

وَ خود ممتاز است .چون رسیدن نوروز مصادف است

با اولین روز بهارزنده شدن طبیغت خدا دادی در هیچ

کشوری از جهان جشنی نیست که بتواند با نوروز رقابت

کند. سالی نومیشود همراه با نوشدن طبیعت . این بسیار

مهم است . نوروز هنگامی است که دلها شسته میشود

از گرد و غبار. خانه و کاشانه گرد گیری میشود از

غبار زندگی. مردمان به دیدار یک دیگرمیروند وبوسه ی

برپیشانیِ هم دگر. همین بوسها باعث بخشایشِ کوتاهیِ

یک دیگر میشود . امروز بخاطر مشکلاتِ زندگی

دید و بازدیدها قطع شده . فقط نوروز مانده برای

پیوند مهربانی . به تمام فرزندان خویش بسپارید که

نوروز یادگار جمشید یاد گارمهربانی و وفا را بخوبی

پاسداری کنند. نوروزدشمنان جاهلی داشت که قصد نابودی

آنرا داشتند .بسیارتلاش کردند بنام انقلاب نابودش کنند

آنها دشمنان انقلاب بودند .اما ملت ایران در بدترین دوران

کوشید تا نوروز بماند همانطوریکه مولانا هفتصد سال پیش

فرمود نوروز با ملک وملت ایران جاویدان است.

زندگیتون همیشه نوروز باشد.

تاریخ 1/1/1397

علی عسگری صادق ابادی

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران 


طلوع خورشید

سیزدهمین روزفروردین  هزار و سیصد ونود هفت  برهموطنان بویژه برو بچهای

لنجان مبارکباد

عزیزان سیزده نوروز سفرکن

کهن ایام  خرافات را حذر کن

برو با خانواده دشت  و صحرا

همان جایکه بلبل ومست وشیدا

بزن خیمه  کنار باغ  و بوستان

تماشا کن  درو دشت  وگلستان

سبوی پُرکنیم  از باده ی  ناب

بنوشیم نم نمک با دلبری ناب

دمی که عشق می بارد ز ساغر

شدیم مخمور بیا ساییم چه بهتر

بدقت  بنگریم   بر شاخساران

چه زیبا رقص بلیل در بهاران

ببین  ساز  قناری  شور  دارد

یقین قمری دف وسنتورنوازد

میان سبزها با هم به ر قصیم

بکن یک آرزو شادانه  خندیم

ادب سرلوحه ی رفتاردوستان

زبالها  نریزید  توی   بوستان

طبیعت مالکش باشد  خداوند

نگهدارش همه دوست خردمند

بدانید آرزوی عسگری چیست

سلامت جملگیتان دروطن زیست

تاریخ 13/1/1397

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

عید فرخنده ی مبعث برتمام  مسلمانان وهموطنان گرامی مبارکباد

شب هجران قاسم گشت پایان

چوخورشید راکمانی شد نمایان

زمین  لرزید  آمد  یک  ندای

محمد  گفت  کیستی  و کجای

بگفتا  ای  محمد  در ورایت

من هستم جبرئیل گویم برایت

سلامت  داد خداوند بر رسالت

نبوت حکم  تنفیذ  داد  خدایت

بخوان اقر به اسم  رب  اعظم

بزرگ پیغامبری با حکم اکمل

محمد  گفت  ندارم من سوادی

نه مکتب رفته ام ونه علم زوادی

سواد درسینه ات  افزون  محمد

علومت بیکران شد ای فرهمند

مبارک عرش یان گفتند به احمد

که اسلام بهترین دین است محمد

درود     بر  خاتم  ختم   رسالت

امامت عسگری وصل بر نبوت

تاریخ 25/1/1397

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

نکشید  تیغ  ندهید   حکم    غضبناک

نکید مخفی وپنهان مدیرو مسئول چالاک

غم لیلای وطن شدغم و درد این زمانه

گیرندید به دختریکه دل اوسپید بُود پاک

مگراین که خود ندانید شُرشور نوجوانی

سروزلفش که نمایان ره او دشمن سفاک

زرهی چنین شتابان چشدیم درچهل سال

نهی ازمنکرما شد روسری دختر این  خاک

منکرهزینه دار .را برو   گر  توان  سراغش

که بگیرد بیخ گلویت شکمت کند صد چاک

منکران بی هزینه سروزلف و یک  لباسِ

این هنر نباشد بکشی  زلف  چو  دلاک

منکر. آن غول  خطرناک  که  دکل  خورد

قدرتی اگر  تو داری بگیر و ببند  نا پاک

عسگری آنچه  بگوید غَل  و غش او  ندارد

بخدا عاشق جمهوری اسلامیِ  و این خاک

تاریخ 5/2/1397

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

بمناسبت روز جهانیِ خلیج همیشه پارس سرزمین کهن ایران اسلامی

خلیج پارس

آبهای خلیج پارس خون رگهای ایرانیان

این خلیج ازکهن پارس بوده ای جهانیان

ازهزاران سال پیش نامِ پارس مانده است

عسگری بیهوده دست پا میزنند فرمایگان

تن ایرانی با خون  خلیچ  پارس  زندگی

ایران اسلامی  امروز  مقتدر  نهروانیان

حد ومرزخود بدانید ای اعراب درین گذر

درهم فرومیریزید با اشارۀ رهبراین وطن

تاریخ تریح 10/2/1397

علی عسگری صادق آبادی


طلوع خورشید

دل سپردیم به تومحبوب قرین

کام دل  جوییم  بنشیم  حظین

دراوان  راه  توبودیم  همگی

که بهارآید گلروید جنت یقین

ناگهان  بازی  گردون  بدمید

ملک مو بسراغ   تو  رسید 

توسفرکردی و رفتی چه زود

جر و بحثهای ی بوجود

پول وثروت زمیان شد جدال

همه وارونه وبیراهِ نباشدکمال

ازتوپرسیم  چکنیم  یار وفادار

زبیابان بنهیم سریا  که  بردار

دادمان  عسگری  هروز  بلند

رهمان  بسته  جلو  راه   کمند

تاریح /12/2/1397

علی عسگری صادقابادی

                                                                                                                                                   


طلوع خورشید

آمده ماه خدا دوستان ویلا آماده  کنید

سیخ و سیخ کباب یا منقلی آماده کنید

مشکلاتم چند برابرخانواده روزه اند

روزه داری درد سرروزِخوارپیدا کنید

سالی یک ماه  بینصیب جوجه کباب

جوجه وکبوتر و قمری هم پیدا کنید

خونه باغ را شستشو  برق  بندازید

چند گونی  ذغال بلوط  اماده   کنید

مش رجب دقت بکن ذغالش خُب باشه

مهمونا امسال زیاد ملزومات پیدا کنید

چند جاجی باهم شدیم افطاریِ مشت بدیم

همگی مون سرشناس رجیبی تبلیغ کنید

رستورانِ  گاو سفید  رزرف  شده

عبدلی پسرم تمامِ گردن کلفت دعوت کنید

باید امسال بزنیم رودستِ پرویزوتقی

مش رجب مهندس و دکترِ اماده کنید

ذولفعلی مرغ میاره سبزعلی گلداره

سحری رقیبداریم خاویار اماده  کنید

سیگارم که دیرمیشه تواداره گیج میرم

بچها بالا . رفیق جایگزین پیدا کنید

روزه داری مال مانیست پاپتیها میگیرن

گشنی زندگیشونه بیخود اغوا نکنید

بیصدا بیایید توویلا منطقه دربند یا شمرون

عسگری باید توکل مهدی پیدا کنید

تاریخ 27/2/1397 علی عسگری صادق ابادی

 پاینده جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

بیتو ما افتاد و خیزان میرویم سنگلاخ راه

خود چنین  کردیم  چه سازیم  بی  گناه

تاتو بودی همدلی بودو صفا هرخانه بود

آه مرامت ساده زیستن زندگی کاشانه بود

بعد تواصحاب قدرت حال مردم راگرفت

هرکدام خواهان سهم پاپتی ها درشگفت

درمیان جَرو بحثِ  صاحبان سیم و زر

فرصت تدبیرنماند وقت ساختن رفت هَدر

ای اماما  ان حلب اباد نشد  آباد و شهر

توسعه پیدا نمود وشد  فجیع و صد بدتر

بی پناهان  بی  پناه تر شد ز بیداد دغل

آنچه فرمودی عیان ازجمود وساز جهل

لشگراشراف رسید باسازوبرگی ازطرب

کاخ مجلل ترزاشرف بهرمردم شد عجب

آن مدیر انقلاب عهد امام امروزیلی است

کاخ شیشه باغ ویلا نازتنان دربغلی است

ای اماما ثروت بی حد حصر آمد  فساد

چون حراجی  هرچه می بود رفت بباد

آب و چوب  و  کانی  و  فولاد  و خاک

میبرند ومیند چون روابط شد ملاک

با دلی پرغصه وغم عسگری بس کندگر

انتظاریم تا ببینیم  حرف  مسؤلان  اثر

تاریخ 17/5/1397

علی عسگری صادق ابادی

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

قلعه آشوب است مردم درهراس

ارتفاع بسیارو دیوان  شد اساس

مردمی بسیار ساکن  قلعه  است

گرگ لباس میش واو درگله است

برج و بارو قلعه افزونِ سترگ

گرگ میان گله گردیده  بزرگ

بوی گرگ را سگ گوید  آشنا

این بُود که گله راعاقبت آید فنا

مردم ازجَو تشویش اضطراب

پاسخی ناید  زمردم  با حساب

آنچرا اندوخته  داشتند مردمان

سارقان در راه زدن ازکاروان

داد وفریاد شد بلند گوشی نبود

حافظان مخمورمی هوشی نبود

درتجارت قلعه محصوربیهدف

فرط بیکاری جوانان را بکف

رشته ی تصمیم برید نا پایدار

پولِ ملی پوچ  وشد بی اعتبار

قلعبان خواب بازاربسته  شد

مادرِ زارو پریشان خسته شد

ایکدستت میرسد در این میان

عسگری امیدواریم  همچنان

تاریخ 15/5/1397

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

زصبح تا شب دغلبازی سر افساریم

دلار و سکه درخورجین اسب داریم

منوشهرام بهرام وغظنفراقتصاد دردست

چرا؟ چون هرسه قوه دوستِ خوب داریم

زر و زوز همره است ارشد مدیرانی

پدیده ناپدید ثامن فراوان مثل ان داریم

زدیم بر پول سی درصد گرفت سودش

ازآنسود سود میدادیم ولیکسرمایه خوردیم

نباشد  قدرتی درکار توان  رو برو ما

تبهکاران سهمگینی درین وادی روانداریم

ز بنیان جملگی باهم کنیم تدوین برنامه

هرازگاهی شود آشوب خزانه را بکل بردیم

سمن های همه باهم زره برتن نمایانِ

نخورقصه توای شهرام کِما این مردمانداریم

دلارتا صد هزارممکن صدای برنمیآید

بتازاسب جفا آرام که بازاردست خود داریم

چه کردند با وطن جانا که اینگونه بود اوضاع

خداوند  عسگری شاکر امامِ    داریم

تاریخ10/5/97

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

فریادِ مردم بلند سرمایداربا دلارچی میخری

حاجیا درین برهه شماها دلاربکجا  میبری

اتش به اقتصاد گرفته سیر صعود قیمت ها

آیا واجبِ  حاجی که با  خود  دلار  میبری

این دلارها با خون  ستمدیها  مهیا  میشود

جاجی مردم ناراضیند که شما دلارمیبری

این همه ثروت چرا به دشمنِ وطن میدهید

آیا خدا راضیِ بودجه یکسال عمران میبری

حاجی خدا گم کردی نرو به هجاز دنبالش

پانصد تن داروجانِ  مردمِ  بکجا  میبری

کعبه فقیرهمسایه توست حاجیِ روزگارِ ما

حاجی قفل کعبه گرفتی سوغات چه میخری

کمرِ مردم خردشده  آیا بدانید  شماها چرا؟؟

نظرعسگری بُوَد این دلارها حرامِ که میبری

بادوست ورفیقانت هدیه کن همه را زخیر

به همان خداقسم که توبهترین ثواب میبری

خود بدانی و خدای خودت زین چند روزِعمر

بنگرکه وقت رفتن زجهان باخود چه میبری

تاریخ 12/4/1397

علی عسگری صادق ابادی

برقرارباد ایران اسلامی 


طلوع خورشید

درد بریاران و دوستداران ادب و اندیشه .

درین وادی پرغوغای روزگارت زده یادی کنیم ازعشق

حکایت شمع و پروانه چیست ؟

حکایت عاشقی است چنانکه عاشق و معشوق

هردو راضی میشوند به فدا کردن جان .این داستان

معرف زندگی دو زوج است نشان دهنده ی دوستداشتن

است. شمع موقعیکه روشن میشود میسوزد وخم به ابرو

نمی اورد چون میداند روشنایی او امید بخش محیط اوست.

شمع میداند که پروانه عاشق اوست  پروانهم میداند که شمع

بخاطر او میسوزد اشک میرزد ودرهمان حال عشق میکند.

مگرپروانه نمیداند که شعله ی شمع اتش است ؟ چرا میداند

اما عاشق است وبرای وصال خوفی بدل راه نمیدهد.

درمدت زمان عمرشمع پروانه انقدر بدور شمع میچرخد

بال و پرش میسوزد تا بهنگام خاموشی هر در کنارهم جان

بجانان تسلیم میکنند. دوست گرامی مدتهاست عاشقی شمع

پروانه از محفل ما رخت برچیده است .نه شمع حاظر است

بسوزد نه پروانه حاظراست بال و پر خود را بسوزاند .چرا؟

شمع امروزی ما یا زود تمام میشود یا بد روشن میشود .

وَ اکثر مواقع محفل دیگران را روشن میکند. تا پروانه ی

دیگر بگردش بچرخد. خب اصل افرینش این است که پروانهم

احتیاج به روشنائی دارد. نمیتواند خود را در تاریکی مطلق

محصور کند.پس ای جوان رشید برای همسرت بسوز تا بگرددت

بچرخد. باهم بسوزید تا زندگی عاشقانه شود.اگرباهم نسوزید

تومحفل دیگری را روشن کنی .یقین پندار که پروانه ی توهم

بگرد شمع دیگری میچرخد.بیایید این حکایت شیرین را دوباره

زنده کنیم تا زندگی شیرین شود./.

تاریخ 8/4/1397

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

اَلا یا ایهاالدوستان  به سرامد رفاقت ها

ضوابط بایگانی شد روابط برشفاعت ها

بریدیم از ره  دلدار زدیم  تکیه  برفانی

چرا  چون  عاشق  یم  و لذت  ها

گرفتار پیر و برنا شد بدستِ منشیِ دفتر

چنان پُزمیدهند اینها میان جمع ومحفلها

ببین کارچاق کنهِ. وقت رئیس ضیق است

فراوان میکشد زحمت بُود مشغولِ پیونها

رسیده وقت صبحانه عسل مستورآوردن

دل ارباب رجوع خونِ ازین بیداد اشرافها

وفا دیگرنمی بینی صفادررخوت وزاری

کی قفلِ بی خیالی زد خداوندا برین  دلها

به جیب ملتی دستبرد چپاول سیتمی گردید

چقدرفریاد زند رهبربگیرید جملۀ ها

ستم ازسوی دولتها  یکی  تدبیر امید آمد

بگفتا بی خیال مردم کنم بازجملۀ قفل ها

کلیدی داشت هی میگفت بمانندش نمیاید

ندانسیم  ایرانی  وَ یا شرقی یا غربی ها

نه قفلی بازکردایشان نساخت قفلی برتاراج

ولی قفل نانِ مردم کرد.خمیده جمله پیکرها

گرانی کرد حسن غوغا چه کرد دولت

خبرداری سربی شام چقدرداریم این روزها

خیاروگوجه نان وپنیری سیب زمینی بود

دگرسخت است همه یکجا زبیدادگرانیها

دهید یارانه ی مردم هرانچه حق  آنانِ

توجه کن ای مسؤل زقبلِ دود وآتش ها

بیان کرد عسگری آنچه دل مردم بدردآورد

رئیس دولت امید یه شب مهمان این غم ها

تاریخ 18/7/1397

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

تقدیم به شیعیان و پیران حضرت مهدی موعود قائم آل محمد

شیعیان شوری  بپا مهدی امام

این سرآغازی بزرگ بهرقیام

ابن زهرا ابن مولا صد درود

این امامت را مبارک باسرود

قائم آل محمد انتظارت شیعیان

کیِ رسد روزی گلستان این جهان

ما زعشقت روزشب طی میکنیم

مِهرِ تو در سینها سیر میکنیم

مهدیا جانها به لب امد ندیم روی تو

مشکلی آید بلند دست سوی تو

ره روات هستیم ولی راهی دگر

راهنما مان باش تورا جانِ پدر

جانِ نرگس رونما رویت ببینیم یکدمی

عسگری حانش فدا صاحب زمانِ امتی

تاریخ 26/8/1397

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

دمید خورشید منورشد جهانی

فرو ریخت ظلم وبیدادِ زمانی

جوان وپبر و برنا بروصالش

بوجد  امد  چنان  با شاد مانی

کبیری رهگشا لرزاند دل ظلم

بلوک شرق وغرب رادادتکانی

مریدش پاپتی و زار و محزون

مبارزعصرخویش بیخوف خانی

درختی کاشت او گردید تنو مند

فروغ   جاویدان  شد   گربدانی

حکیم و بی بدیل بود در زمانش

عزیز بود عسگری معمارخمینی

تاریخ 30/8/1397

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

میلادیامبرصلح و دوستی و برابری حضرت محمد مصطفی خاتم النبی

برهمه ی مسلمانان جهان بویژه هموطنان اهالی محترم لنجان مبارکباد

***************************************************************

عجب نوری منورکرد جهان را

چراغ  روشنایی  شد  زمان  را

قدم  بنهاد   مکه  شد    گلستان

محمد چون گلی در باغ وبستان

صفا بخشید  به  دلهای  پریشان

عزیزشد چون امین گردید ایشان

سفرها کردعراق ومصرشامات

بزرگانِ   تجارت  کرد  ملاقات

مدبر با وقار  نستوه  وجودش

قبایل  افتخار بر حُسنِ  خوبش

زاعراب شد شهیر و با کمالات

بیاموخت آنچه لازم با رسومات

گلی آراسته  در مکه  جمالش

حسادت کرد جاهل  بر کماش

هجاز تابنده  شد با فخرِ احمد

مبارک زاد روز  قاسم محمد

قدومش داد نجات ازگور دختر

محمد عسگری  خاتم    پیامبر

زمیلادش   تآسیس   اتحادی

مبارک سُنی شیعه  این منادی

تاریخ 4/9/1397

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

درود همشهری عزیز هموطن گرامی اهالی اندشه

و خِردخسته نباشید خدا قوت.

دوستان گرامی چشده شده که در بین هنرمدان بچه دار

شدن در کشورِ امریکا اینقدر برجسته شده چرا؟؟؟

پشت پرده چه میگذرد میزان این افراد چیست به اینها چه وعدهای

داده میشود. مصاحبه ی یکی از بازیگرانِ مرد سینما را مشاهده کردم

امروز در یک رسانه خداوند به او فرزندی داده است اما در امریکا

بدنیا آمده . ایشون در تهران مراسمی برگزار کرده برای جشن تولد

خب دوستانش همه جمع شدن و مبارکباد و هدایای آن چنانی بهش

میدهند حسابی باد کرده و پز میدهد گروه اورکسر خواننده وووو

درین بین یکی از دوستانش میپرسد شما چی هدیه میدهی که مادرش

خوشحال شود . با کمال بی شرمی میگوید همینکه در ایران متولد

نشده بهترین هدیه است چه چیزی ازین بالاتر دوستانهم تشویق

میکنند دست میزنن.هموطن برادر گرامی این فرمایش جنابعالی

توهین به یک ملت است چه شده که بیگانه پرست شده اید .

مگر همه جا قیافه نمیگریم ما هفتهزارسال تمدن داریم مگرغربیها

غبطه نمیخورند برای فرهنگ ما مگر سخن سعدی بر سردر سازمان

ملل نیست. پس چطور به همین راحتی کشور خود را نادیده میگیری

ما اگر امروز در کشورمون مشکلاتی داریم نباید ارق ملی را فدای

مشکلات کنیم . صادقانه جمهوری اسلامی ایران را با کشورهای

منطقه مقایسه کن آیا ابهت و اقتدار آنان با ما مساوی است؟؟؟

وقتی رسانهای جهان را تماشا میکنی هر کدام در روز دها بار

سخن از ایران است خب اگر ایران کشوری بی تآثیر بود کسی

نامی از او به میان نمی اورد. برادر گرامی هنرمند مردم اگر

وطن پرست بودی جلو دوربین میگفتی حیف فرزندم در کشور

عزیزم بدنیا نیامده . اما وطنی شماها برای ملت غیور روشن

میشود هروز. فقط مردانه جواب بده اگر دست مزدت به اندازه ی

کارگری که در معدن زیر زمین یا پای کوره ذوب بود کاری سخت مزدی

کم در یک اتاق مستجر نمناک بازهم دنیای غرب را هدیه فرزندت میدادی

کارشما بد اموزی دارد دیگر جوان هموطن هم پیش خود میگوید چرا من

در امریکا فرزند بدنیا نیاورم. بعضیها خوابهای شترگون میبینند که اگرفلان

شد ما بهمان میشویم . نخیر عزیز دل جمهوری اسلامی مانند کوه استوار

مانده و خواهد ماند به کشور و ملت خو تکیه کنید بیگانه دلش بحال تو نمیسوزد

شما هنرمندان باید آیینه ی جوانانباشید .فرزندت را کنار فرزند کارگران

پرورش بده .دنیا قبول کرده  جمهوری اسلامی قدرت بزرگی است .اما

بعضیها دل به بیگانه سپرده اند.شما دومین هنرمندی هستید که  بنده

در رسانه دیدم افتخارتان امریکاست .با چهارتا ده تا کشور رفتن بزرگی

کسب نمیشود.بزرگ آنانند که پای کورهای ذوبِ چندین هزار درجه

حرارت چون کوه ایستاده اند. و دل د گرو ملت بزرگ ایران دارد

درود بر وطن پرستان و نفرین بر وطنان

تاریخ/ 8/9/97

علی عسگری صادق ابادی

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

ازین پیمانه ی گردون بجززهرش ننوشیدیم

ازین رَخت زروزیوربجز رنجش نپوشیدیم

چشد ما را نصیبی نیست ازین انبوه نعمت

همه خیاط میدوزیم ولی یک  بار نپوشیدیم

رز وزیورمهیا شد برای  دست  درازانی

ولی دروقت بحرانی فقیرانیم که جوشیدیم

مرفه در رفاه کامل  گهی  دمخوربا دشمن

تهیدستان برای حفظ این میهن خروشیدیم

نشد شیرین کام ما ز بیدادِ  همین  اشراف

جفا  آنقدر برماشد که  یخ  گشتیم  پاشیدیم

گروهی  دائم   الخمرند  مستانه  میرقصند

گروهی دستمان کوتاه همش خونآبه نوشیدیم

بدانند عسگری  آنها که درخوب گرانرفتند

فقیروپا برنها برای حفظ جمهوری ایستادیم

تاریخ 20/9/1397/

علی عسگری صادق اباد


طلوع خورشید

شهربود اشغال اشراف گزمها تدبیر نیست

هرکه می پرسیم چرا گوید مقصر کیست

گزمه  بی  تدبیر قضا  نیست  پای  کار

دولت  امیدمان شد نا  امید این بود قرار؟؟

در ره حفظ  و بقای  مردم  ایران زمین

نیست  پاسخ  گوی   اجرا  وای  برین

پایه  اشراف از بنای  دولت   

این  نجومی  ها  بلایی  از  سر نادانی

زین  چه  آشوبی  که   بازارشد  رها

کو  مقصر  محو  گشته   رفت   کجا

دولتی    گوید  مقصر  حاکم    است

یک  دروغی  بهر تشویش عامد است

این مقصردولت  فرتوت  بیمار حجیم

چون نبود دلسوز مردم ازاول بیرحیم

بیتوجه  پا . همره سرمایه  دار

حقشان از سهم  یارانه  فدا کارخاندار

کاش ایدولت بدانی فقربیدرمان چیست

خانه ی بی زخم  و بی  رنج  نیست

این جفا و این ستم از جانب تدبیرشد

انتخاب  بد بدتر کارمان را  گیرشد

حال چه باید کردمسؤل اجرای وطن

اژدهایون چمبره نفت و گازِاین دمن

دولت تدبیربرس فریاد خم گردید کمر

عسگری بربندقلم ازجان خود سیری مگر

تاریخ 27/9/97

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

دمید خورشید  پیروزی ز بهمن

فروغِ   جاویدان  در مامِ  میهن

بپا خیزهم وطن سازِدلت  کوک

عظیم فرخنده جشنی برتومبروک

منور کرد  بهمن  تیرگون  شب

فرو ریخت  ظلمِ  بیداد دردل شب

شهنشاهی که دراوجِ غروربود

بناگه واژگون آن تخت تاج زود

بشو  بیدار اگر خواب   گرانید

زفردا عسگری  چیزی  بدانید؟؟

تاریخ 16/11 /97

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

درود بر هموطنان گرامی در سرتا سر گیتی درود برکسانیکه

مارا دنبال میکنند. پنج سال قبل در یک گروه اینترنتی عضو بودم

همه اکثرا همین برو بچی هستند که در بعضی همین گروهای

تلگرامی عضوند. در آنروز مطلبی نوشتم یاد اور شدم کاشکی

توافق با این پنج و یک وشش و این حرفها مانند قراردادهای

ننگین قجری نشود. به بعضی از دوستان برخورد کرد وَ فرمودن

شما بهتر میدانید بسم الله .خب گذشت و رسیدیم بهمان نقطه

وَ برجام شد ننگی بر پیشانی تاریخ چون هیچ گره ی باز نگرد

وَ قدرت چانه زنی جمهوری اسلامی را خثی کرد قلب تپنده ی

بازدارنده ی ایران را بتن ریختند. وَ به ریش ما خندیدن

رسیدیم به امروز اروپا و امریکا و فلان برای ملت ایران هیچ

کاری انجام نمیدهند. اینها هدفشان این است که آهسته اهسته

تمام اهرمهای ایران را از دستش بیرون اورند . آندم که خیالشان

راحت شد با پر رویی بگوید خب حال آنچه را ما میخواهیم

شما باید انجام دهید . مقامات وطن پرست نباید زیربار چنین

گفتمانی بروند کشورو ملت ایران به هر قیمتی خود قادر خواهد

بود دارو وَ غذای خود را مهیا کند. ما همه میدانیم اینها همه بهانه

است .این دُول از اصل نظام اسلامی میحراسند از قدرت روز

افزون نظام میحراسند. قبول در بُعد داخلی مشکلات فراوان

داریم که همه از بیخردی مدیران است . اما نیاید اشتباه کنیم

وَ بخاطر مشکلات داخلی دست و پای جمهوری اسلامی را

ببندیم. درود بر وطن پرستان واقعی ننگ بر وطنان

دنیا طلب

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران

تاریخ 15 /11/97

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

همزمان شد فجربا ایام زهرای  بتول

فخرعالم تاب زهرا میبود ابن رسول

گوهر کان و مکان  دُر نایاب  بشر

خاص الگوی ن زیورودخت رسول

مادر یازده  امام و همسر حیدر علی

این چنین وصفی فقط شاملِ ابن رسول

یاد باد نام  خدیجه تربیت کرد فاطمه

نام او شد جاویدان بهترین یار رسول

خصم دون آتش زد خانه ی ابن تراب

وای بران بیدادِ شوم ای محمد ای رسول

خاکیان وعرشیان گریه کردن زار زار

بیکس و یاورشهید دخت دُردانه رسول

تاقیامت اهل بیت در قلب شیعه ماندگار

شافعِ روز جزا عسگری  ابن  رسول

تاریخ 20/11/97

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

تقدیم به حافظان این اب خاک پاسداران دلیر

انفجارِخاش نماد دشمن دیو زمان

جیش بی عدل  نوکر ارباب  دون

پرکشیدن کفتران مرزو بوم ایندیار

ناله میکردند جگرسوز غرق خون

هرکه دل سنگ بود بدر امد دلش

بیگناه سوختن دراتش جمله شون

این گروه اصفهانی خانواده  انتظار

ناگهان آمدپیام دشمن گرفته جانشون

بیمه کردند  نظام  سربازان  دلیر

نامتان پاینده باد پاسداران  وطن

خواب  اشتردیده  بی عدل جاهلِ

جبش مضحک کافرانِ این دمن

بچریددردشت وصحرا ی خیال

ریشه کن خواهید  شد  روبهان

دشمنان ام  جمهوری حراس

ایده اش  تاثیر گذار اندر جهان

عسگری یاد  شهیدان  ماندگار

لاله روید جایشان دراین وطن

25/11/97

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

بدرد  آمد  دلم از  ظلم و تکفیر

چگونه  می  کنند  اسلام  تفسیر

مگرفرقان یکی نیست بین مسلم

کدام عالم چنین برداشت وتعبیر

چه آیینی مباح کرد خون شیعی

چرا دائم مسلمان هست  درگیر

بنی آدم مگر واحد  یکی نیست

کسانیکه ترورکردن چه  تقصیر

بشو  بیدار اگر خواب  گرانی

نفوذ دشمن دون  ساخت تکفیر

رهاآئین و دین انسان که هستید

جوانمرد باش نه خفاش شبگیر

زتاریکی کمین کارشغال است

شکارخواهی بیا درروزنخجیر

قدم بگذاربه میدان گر مَردی

تماشاکن دلیرمردان چون شیر

کسیکه میدهد جان بهر میهن

فرو ریزد بساط جهل وتکفیر

دلیران عسگری پاینده جاوید

ببین دشمن حراس دارد زتکبیر

تاریخ 25/11/97

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

نسیم باد نوروزی به رقص‌آورده است اشجار

دل نرگس بُوَدتنگ و شکوفا گشته است بریار.

چه زیبا بید مجنون را پریشان کرده زلفونش

کمند گیسویش آویز  همه عاشق ز مژگونش

شقایق  سر بر آورده  لبانش  را  بُوَد غتچه

زمستان میرود دیگر سپاهش  گشته  اشفته

بتاخت برگلشن وصحرا همه پژمردۀ سرما

جگرسوزاند زهرگوشه  ولیکن میرود  تنها

پشیمان است چرا اینقدرستم  برلالها  کرده

شده قانع  که  پایانی درودشت را رهاکرده

سپاس برخالق اعظم منظم چرخ  گردونش

که جاوید عسگری الله ودیگرجمله مهمونش

تاریخ11/12/97

علی عسگری صادق آبادی

 


طلوع خورشید

رسید نوروز ببین باران چها کرد

بُدش نعمت ولی خون دردلها کرد

به امیدی  سفر مردم   بهر سوی

فلک  ناگه  دراین  ایام  جفا کرد

پدر همراهِ  فرزند  بود  و همسر

اجل  آمد  عزیزانش   جدا  کرد

پدر دُردانهایش داشت  در دست

خروشان  سیل  خونابه  بپا  کرد

جدا کرد غنچه  دختر را زدامان

تن اش زخمی جگرهاراکباب کرد

به سینه داشت مادر شیر خواری

گل  پَرپَر فلک  از او جدا  کرد

سپهر بارید در چهار سوی کشور

خدایا  رحمتت  دیدی  چها کرد

زفصل رویش ناز غنچه ازخاک

فراوان غنچه  ازما کی فدا کرد

چطور  ارام  بگیرد  مادر زار

ندانم  کاری   مسؤل  جفا  کرد

خداوندا  بده   صبر  و  قراری

که این دولت جفاها و خطا کرد

مخورغم عسگری پایان  هرکار

درو دشت تشنه بود خیلی صفاکرد

تاریخ 7/1/1398

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

درود برهموطن و همشهریهای عزیز

نوروز یگانه رسم کهنِ مهربانی و صفا و وفا

عشق ورزیدن بر یکدیگر محبت لایزال خداوندی

برشما مبارکباد

امیدواریم لطف خداوند شامل حال مردم شریف ایران

گردد. وسالی نیکو وفرخنده در پیش رو باشد.

الهیم قربون همتون .تنتون سالم لبتون خندون

علی عسگری صادق ابادی

تار1/1/1398

 


طلوع خورشید

ببار باران اگربارش قرار است

ولی ارام ببار جان بیقرار است

ببار باران که رحمت درپی تو

تن زخمی بدانی  ناتوان  است

طبیبان بیخیال و نیست  دوای

چراچون سود وسودابرقراراست

ببارباران بدریا ریزغم ورنج

غم ورنج مدیران بدترآن است

ببارباران مزارعه خشک گردید

بهردشت چاهِ بی قانون بکاراست

ببارباران کشاوز اشک ریزان

زمین ش خشک بیحاصل کناراست

سپاهان ویژه بر ما یک نظرکن

که شرق ش بیرمق بینان وآبست

بسر چشمه  ببار زاینده  رود سَد

کبیر لنجان صفاهان انتظاراست

ببارآنطورعاشق بوسه برعشق

فراوان مرد وزن را بی پناه است

اگر  لطف  خداوند  با  تو همراه 

ببارصحرا ودشت .خرم  ان است

مدیرمردم  حبیب  کاردان  نداریم

چرا چون دولت  بی نان وآبست

نبار شیراز بخون  خویش  غلتان

خداوند عسگری شاهد درآنجاست

تاریخ 9/1/1398

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

 

 

 

عیدفرخنده ی مبعث بر هم وطنان گرامی مبارکباد

امینی در هجاز گردید  پدیدار

محمد نام اوست رحمت بُودیار

چهل شب در حرا میکرد عبادت

برای  خالق   صاحب   سخاوت

شب اخر تب وتاب در دلش بود

نوید  روشنای   محفل اش  بود

سحر رفت  فلق   آمد    شتابان

طلوع خورشید کمانی را نمایان

نسیمی از بهشت امد مشام اش

صدای را شنید آشفته  حال اش

محمد جبرائیل  هستم   سلامت

خدایت     داد   پیغامی   برایت

بخوان  اقرا    به اسم رب عظم

بزرگ پیغمبری  بر   ختمِ‌  خاتم

مبارک   بر تو این تنفیذِ  حکمت

رسالت  بر تو   دادیم   با    نبوت

هدایت   کن عموم   در راه  دادار

زکفر و بت پرستی سخت پیکار

مبارک عسگری فرخنده این عید

قدم راهش نهید بیخوف   تردید

تاریخ ۱۴/۱/۱۳۹۷

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

 

اندرین روز زفراغت بسراییم سخنی

انتظارت شده ایم  پیر تو دبیر انجمنی

رخ بنما که دگر خسته ازین دردِ فراغ

جمعها  منتظرت  تا به کی  ابن علی

شهر چراغان و مزین وزین باسرود

کارشان  حقه و  نیرنگ  چپاولگری

ما خجالت زده ایم ای بزرگوار امام

دینی  میکنند   پیروانِ  مدعی

قائم ال   محمد  نظری  کن ز وطن

خود براین خدعه و نیرنک تماشاگری

ز فقیران نظری نیست همه  اشراف

جانِ مولاجانِ مهدی جمکران میآمدی

کاندرین فرخنده میلاد  صد  مبارک

صد درود برتمامی شیعیان عسگری

تاریخ 1/2/1398

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

وطن زَرمیبودافزون بهرکان ومکانَش را

ولی این ثروت بسیار نمی باشد اس  پیدا

مگر فرقی  میانِ مردم  است  با خواص

چرا این ثروت ملی  بدستِ  عده ی  تنها

یکی پارو کند پول را یکی هم میفرشدتن

دگرصدشرکتِ سوری زهرتهدید بی پروا

بسی دردِ گران باشد که دولت نام اسلامی

بتاراج برده اند ثروت  فقیری آمد وغمها

خداوندا تووپیغمبرودین امامان همه شاهد

وطن قربانیِ  بر سر هر تکه اش  دعوا

مثالی میزنم جانا ببخشید بنده ی مِسکین

شبیه   قانون ِ جنگل  در  وطن   اجرا

پلنگ وشیر ببرگرگ کفتارخرس باهم

کمین کردن. کنند حمله شکارتا شودپیدا

بِدِرن یکدمی آنرا به نسبت زور با هم

خورند   لاشهِ  باهم  بدون  خوف  آنها

برادرخواهرم هوطن درد گران امروز

بنام انقلاب و دین چپاول میکنند هرجا

تمامِ  لذت  دنیا  محیا  بهر انان  است

ببینید فقرِ مطلق را  ذلت  درپی  دلها

چه باید کرد فساد ازریشه  قطع  گردد

فقط با خواستۀ مردم عدالت  میشودپیدا

سخن عسگری کافی چه سود از گفتن

خداوندا تو  فکری  کن براین  دردها

تاریخ 5/2/1398

علی عسگری صادق ابادی

 

 


طلوع خورشید

معلم راویِ  فرمانِ  فرهنگ

معلم با جهالت  میکند جنگ

معلم بانیِ علم و علوم است

جهالت را معلم رهنموداست

معلم گرنباشد  مسجدی  کی

چراغ  روشنایی میبود  وی

معلم را امین برکودکان است

زهرجای غیرممکن را مکانست

معلم جانِ  شینرین داد برباد

ولیکن تا  ابد نامش  بود یاد

درود ازعسگری براهل فرهنگ

دریغا مزدتان رانیست هماهنگ

تاریخ 12/2/1398

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

چه گویم از جفای چرخ گردون

که بیدادش جگرها میکند خون

به تیر غیب هدف کرد شاخه گل

چطور  مادر  غم  او را تحمل

مرارتها   کشید   مادر  برایش

به امید ‌ وصالش  در  سرایش

فراوان  آرزو  از  بهر  فرزند

که دامادش کنند راضی خرسند

حنا بندند  و بر تخت اش نشاند

طمع  شیرین  دامادی  چشاند

لباس و رخت دامادی کفن شد

تمام   آرزو   مادر   فنا   شد

بگرید خواهر  زار رفت برادر

برادر تکیه گاه از بهر خواهر

رضا رفت مانده‌  فرهاد تنها

چه سازد او دگر با کوه غمها

رضا مهمان امامِ  هشتمین شد

از این  دنیای نا میمون  رهاشد

رضا رفت و پدررا درغم اوست

بسوزانید دل غیرو خودی دوست

بدانیم  قدرهم  تا زنده  هستیم

چرا ای هموطن مرده پرستیم

شریکیم درغم جانسوزِ ماهت

بیادت  تا  ابد در این  نگاهت

یکایک میرویم آخر ازاین دهر

محبت عسگری از هرچه بهتر

تاریخ 25/4/1398


طلوع خورشید

حیف ازگل که لچک رنگ عزار برسراوست

زین سیاهی  چه سود چهار دهه  برسر اوست

گر حجاب  حجب   وحیا  کامل  آن   روسری

چه تضاد رنگ دگر رنگ شاد خواسته اوست

یکطرف آن شرف حُجب وحیا بانوان روسریِ

طرفِ دیگر آن جامعه  اقتصاد اکمل  اوست

ره بیحاصلِ  بیهوده  زفرهنگ مکرر فسوس

افکنیم  ایده ی  نو بهر وطن خواستۀ اوست

دلشاد می  طلبد پا بنهد  در ره  ابادی  وطن

طره ی موی و چپاول چه  فرقی در اوست

منکر آنست که  اشراف همه غرق اند دران

طره ی موی پریشانِ  جوان شادی  اوست

او نداد که  بهشت  چیست  جهنم  چه  بُوَد

شورو شیدایِ  بلوغ   ناهنجاری  اوست؟؟

آنکه مسؤول بداند جهنم بهشت گفتۀ  حق

گرپریشانیِ فرهنگ عمیق  کاشتۀ اوست

هرچه  کاشتیم   بدهد  بار در ایام   دِرو

تو  بکار آنچه  همه  راضی  از  اوست

پس   بکارید  گل  لاله  و ریجان  صفا

عسگری شاهد افکار یکی عالم ازاوست

تاریخ 16/1/1398

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

بیازلفت کنم شانه که در کنج دلم هستی

بیا بوسم دوچشمانت پیاله و میم هستی

عَشَقه میشوم هردم که پیچم دورگیسویت

بگیریم دامن مقصود که بوسم طاق ابرویت

اگریکدم شوم بیتوفنا دراین جهان گردم

نباشد مهره تودردل یقین بی بال پَرگردم

زعشقت عسگری هروزکند طی عمرفانی را

اگربامن صنم باشی عسل این زندگانی را

تاریخ 6/5/1398

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

جنایتکارانِ ضد بشر

 

درود برهموطن و همشهریهای عزیز امیدوارم دوستان ناراحت نشوند از این جمله.دور از جون ملت بزرگ ایران وَ شما سروران گرامی انقلاب کردیم تا بعضی جنایتکارانِ ضد بشریت گُه بخوردمان بدهند؟؟؟ استان گلستان شهر گنبد کاووس مرکز گندم  ایران است. بخور بخور و چپاول بجای رسیده که مدیران این کشور برای عیاشی و شهوت رانی دست به هر کاری بزنند. مدیر غله ی گنبدکاووس با همدستی تعدادی دیگر دست به اقدامی بسیار کثیف زده اند. گندم این قوت قالب مردم را با فضلات حیوانات و ماسه  مخلوط و به عنوان گندم  درجه یک به سیلو تحویل میدادن .هموطن  شرف کجا رفته وجدان چه شده انسانیت تبدیل به حیوانیت شده. دویست تن کندم  را با ماسه  و شن همراه با سِهزار هراز تن گندم  درهم ریخته و بخورد مردم دادند. انقلاب کردیم تا مدیران دولت پِشگِل و ه پهن و گُه سگ ووووو بخوردمان بدهند .شخصی با نفوذ  از تهران آمده بود میگفت لاشه ی سگهای کشته شده فروخته میشود مردم میخندیدند. اما الان باور کردیم که هرچه مردم میگن واقعیت است . ناظران و مسؤلان اگر آلوده نبودن چنین نمی شد. ملت عزیز پارسال آردی آمد تو بازار که دست نانوایان را زخمی میکرد تا اینکه صدایش بلند شد. خب وقتی اینهمه کثافت در گندم  این نعمت خدادادی ریخته میشود دیگر چه توقع که مدیر بانک یا نماینده ی مجلس نباشد. راستی چرا. مدیر محترم غله ی گلستان با کت شلوار ایتالیایی چند میلیونی باهمدستانش گُه بخورد مردم داده اما جرات نکردن تصویرش را نشان بدهند.ایشون دیگر به کی وابسته است؟؟؟ معلوم است که اینها سالها با با این شیوه پول به جیب میزدن.  این آغایون روز سی یکم مردادِ نود هشت دستگیر شدن .در آخر پروردگارا بتو پناه میبریم مصلحت طلبی در طول این چهل سال کار را به اینجا کشید. مثالی قدیمی به اقعیت پیوست که یارو گفته بید گُه خورت میکنم.  دولت   چنین کرد قربونتون برم . اون از گوشتهایمان اینهم نانمان.

علی عسگری صادق ابادی

تاریخ 3/6/1398

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید


 

 

یا رب این  چه  شیونیست  سالها  مکرر است

شورشی عظیم  غوغایی  از نسل حیدر  است

خیلِ  مردمان روان سیه پوش برسینه  میزنند

این صاحب عزا که بود علی  فاتح خیبر است

شرری بردل  آدمِ  ابول بشر زجفای شمردون

 شیعیان  بخروشید که عزای سبط پیامبراست

حُب حسین  میکشد  تورا در مساجد  وتکیها

کشتی نجاتِ آدمی حسین نورچشم پیغمبراست

بیداد و ظلم  یزیدِ  زمان تا حَشر بودش باقی

یارب سربریده ی دشت بلا حسین اطهرست

نماند یزید و آن هیمنه و کاخِ سبزِخون بارش

فخرِشیعیان کربلایِ حسین تا قیام منوراست

قیام  حسین بهرعدالت  و پایداری دینِ احمدِ

باظلم  ستیزه کن هرجاکه  بدانی ظالم است

سالهاست به سینه میزنیم بهرشفاعتِ حسین

جان عسگری فدای اهل و بیتِ محمد است

تاریخ یکم محرم

1441

پاینده با جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

جانِما آندم مفت شد گلشنی مفتی رها

اندمی بیدین شدیم بهردین غوغا  بپا

دین و ایمان معتبر بود وفروغ روشنی

وای چرا آتش زدیدیم بیهوده ما برگلشنی

جنگ عُمان یک نفرسربازما گردیدشهید

شیخ  و شاه  گریان و سینه می درید

پیش رویت گرهزاران کشته گرد بیخیال

ارزشی  دیگر  ندارد  زندگیِ  بی کمال

عسگری ازجهل وجاهل جان به لب امددگر

چاره ی دیگر نداریم جز توکل ای بشر


شب چله  گذشت  دلبر  نیامد

شب شادی بدش آخر سر آمد

به عشق یار بودیم مهمان یلدا

چرا مهتاب شب هامون نیامد

گذشت پاییز آمد این زمستان

هوا ابری  چرا بارون  نیامد

چکید خون ازرخ سروخرامان

کسی حق گو صدایش برنیامد

دراین  گلزار گل و بلبل برابر

چگونه تیرغیب صاف برسرآمد

بگرید  خون  چشم  مادر زار

که فرزند رفت خیابان ونیامد

تاریخ 5/10/1398

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

شب  چله  قدیما با صفا بود

بهر کُلبه  یقین نور خدا بود

همه باهم رفیق دوست برادر

وفاداری وعشق درخانها بود

شب چله  صفا داشت شادلها

ریالی توی جیب شاه گدا بود

تجمل مثل امروزی کم وبیش

ولی انصاف میان مردمان بود

غمی دردل نبود مانند امروز

بهرشهر ودیار مرد خدا بود

نبود بغض وریا کینه دردل

صداقت بود دروغ اولانمی بود

شب چله برسم عشق ورزی

هدیه خوشه انگوررسم مابود

محبت چون شِکردرگفتگوها

چرا که زندگی خندان شادبود

غم یلدا غم امروزه ی ماست

با این گنج  عظیم این حق بود

دلت شادهموطن یلدات مبارک

ولیکن ناب اسلامی همین بود

زدفترعسگری این سطربنویس

که ایران مردمانش نازنین بود

تاریخ 30/9/1398

برقرارباد دولت اسلامی ایران


طلوع خورشید

یادیاران مهربانان جاویدان در این  سپهر

آن شب یلدای بی بغض وریا  یادش  بخیر

درزمستان سوزسرمابرف باران هدیه بود

عشق میداد گرما دانه سیب واناریادش بخیر

بنزمیلیاردی نبود منشی ساپورت پوشی نبود

بود پیکان بی رغیب   مهربان  یادش بخیر

یادی ازآنروز که اصلا ارتباطات کهنه  بود

فصل سرما کرسی عشق وصفا یادش بخیر

اون  قدیما  زندگی  مثل  حال  راحت  نبود

سختیها داشت دلخوشیهایش فقط یادش بخیر

روز شماری بچه میکرد تا رسد شب چله اش

توت وسنجت بود نخودچی کشمش یادش بخیر

بعضیها درخانه تاک خوشه انگورکیسه داشت

تُرد وشیرین چون عسل. بِهِ با اناریادش بخیر

میرسید  یلدا  و شادی همره  پیمانه  مست

باده ی عشق و وفا بی کینه دل یادش بخیر

می نشستیم دورِ کرسی نفرتی در دل نبود

قِصۀ مادر بزرگ بابا بزرگ  یادش بخیر

هرچه   گویم  کم  بُوَد  از  صداقت  ازوفا

آن وفا داران چشد همسایه خوب یادش بخیر

این شب یلدا کهن رسمی زباستان پارسیان

آنکه بنیانش نهادیلدای ماهرکه بودیادش بخیر

بچه ی ایران زمین شیرمیهن پاسدارید چله را

عسگری کرنا وسُرنا ودهل ادری یادش بخیر

تاریخ 28/9/98

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

به  قبرستان گذر  کن   انتظارت

عزیزانی  که  روزی  در  کنارت

پدر یا  مادریکه   داده ات شیر

شکارش کرد اجل درگاه   نجیر

پدر ان کوه مهر و  عشق فرزند

که باشوق مهربانی داد تورا پند

شتاب کن یکدمی بنشین کنارش

بخوان  سبع المثانی  از  برایش

پدر    مادر  نمی    اید   دگر  باز

بدان  قدرش تو فرزند   سرافراز

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

درود.درسشنبه شبِ گذشته موقعیکه آسمان کشور کاملا جنگی اعلام شده بود . 

بامداد چهارشنبه جمعی از هموطنانمان به امیدی سفر کردند. این افراد 

همشون تحصیلات عالی داشتن در رشتهای گوناگون.اما ناگهان تیر غیب آنها را 

درآغوش گرفت سوختند دریغا صدای نالهاشون را کسی نشنید.این مصیبت 

عظما را بعنوان یک هموطن بتمام خانوادهای داغدار شهیدان جاوید 

تسلیت گفته وبرای بازماندگان صبر و سلامتی آرزو میکنم 

.بدانید ملت غیور ایران فراق جانسوز شما را فراموش 

نخواهدکرد. علی عسگری صادق آبادی24/10/98


طلوع خورشید

به  قبرستان گذر  کن   انتظارت

عزیزانی  که  روزی  در  کنارت

پدر یا  مادریکه   داده ات شیر

شکارش کرد اجل درگاه   نجیر

پدر ان کوه مهر و  عشق فرزند

که باشوق مهربانی داد تورا پند

شتاب کن یکدمی بنشین کنارش

بخوان  سبع المثانی  از  برایش

پدر    مادر  نمی    اید   دگر  باز

بدان  قدرش تو فرزند   سرافراز

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

درود.درسشنبه شبِ گذشته موقعیکه آسمان کشور کاملا جنگی اعلام شده بود . 

بامداد چهارشنبه جمعی از هموطنانمان به امیدی سفر کردند. این افراد 

همشون تحصیلات عالی داشتن در رشتهای گوناگون.اما ناگهان تیر غیب آنها را 

درآغوش گرفت سوختند دریغا صدای نالهاشون را کسی نشنید.این مصیبت 

عظما را بعنوان یک هموطن بتمام خانوادهای داغدار شهیدان جاوید 

تسلیت گفته وبرای بازماندگان صبر و سلامتی آرزو میکنم 

.بدانید ملت غیور ایران فراق جانسوز شما را فراموش 

نخواهدکرد. علی عسگری صادق آبادی24/10/98


طلوع خورشید

شب چله  گذشت  دلبر  نیامد

شب شادی بدش آخر سر آمد

به عشق یار بودیم مهمان یلدا

چرا مهتاب شب هامون نیامد

گذشت پاییز آمد این زمستان

هوا ابری  چرا بارون  نیامد

چکید خون ازرخ سروخرامان

کسی حق گو صدایش برنیامد

دراین  گلزار گل و بلبل برابر

چگونه تیرغیب صاف برسرآمد

بگرید  خون  چشم  مادر زار

که فرزند رفت خیابان ونیامد

تاریخ 5/10/1398

علی عسگری صادق ابادی

 


طلوع خورشید

شب  چله  قدیما با صفا بود

بهر کُلبه  یقین نور خدا بود

همه باهم رفیق دوست برادر

وفاداری وعشق درخانها بود

شب چله  صفا داشت شادلها

ریالی توی جیب شاه گدا بود

تجمل مثل امروزی کم وبیش

ولی انصاف میان مردمان بود

غمی دردل نبود مانند امروز

بهرشهر ودیار مرد خدا بود

نبود بغض وریا کینه دردل

صداقت بود دروغ اولانمی بود

شب چله برسم عشق ورزی

هدیه خوشه انگوررسم مابود

محبت چون شِکردرگفتگوها

چرا که زندگی خندان شادبود

غم یلدا غم امروزه ی ماست

با این گنج  عظیم این حق بود

دلت شادهموطن یلدات مبارک

ولیکن ناب اسلامی همین بود

زدفترعسگری این سطربنویس

که ایران مردمانش نازنین بود

تاریخ 30/9/1398

برقرارباد دولت اسلامی ایران


طلوع خورشید

یادیاران مهربانان جاویدان در این  سپهر

آن شب یلدای بی بغض وریا  یادش  بخیر

درزمستان سوزسرمابرف باران هدیه بود

عشق میداد گرما دانه سیب واناریادش بخیر

بنزمیلیاردی نبود منشی ساپورت پوشی نبود

بود پیکان بی رغیب   مهربان  یادش بخیر

یادی ازآنروز که اصلا ارتباطات کهنه  بود

فصل سرما کرسی عشق وصفا یادش بخیر

اون  قدیما  زندگی  مثل  حال  راحت  نبود

سختیها داشت دلخوشیهایش فقط یادش بخیر

روز شماری بچه میکرد تا رسد شب چله اش

توت وسنجت بود نخودچی کشمش یادش بخیر

بعضیها درخانه تاک خوشه انگورکیسه داشت

تُرد وشیرین چون عسل. بِهِ با اناریادش بخیر

میرسید  یلدا  و شادی همره  پیمانه  مست

باده ی عشق و وفا بی کینه دل یادش بخیر

می نشستیم دورِ کرسی نفرتی در دل نبود

قِصۀ مادر بزرگ بابا بزرگ  یادش بخیر

هرچه   گویم  کم  بُوَد  از  صداقت  ازوفا

آن وفا داران چشد همسایه خوب یادش بخیر

این شب یلدا کهن رسمی زباستان پارسیان

آنکه بنیانش نهادیلدای ماهرکه بودیادش بخیر

بچه ی ایران زمین شیرمیهن پاسدارید چله را

عسگری کرنا وسُرنا ودهل ادری یادش بخیر

تاریخ 28/9/98

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

جانِما آندم مفت شد گلشنی مفتی رها

اندمی بیدین شدیم بهردین غوغا  بپا

دین و ایمان معتبر بود وفروغ روشنی

وای چرا آتش زدیدیم بیهوده ما برگلشنی

جنگ عُمان یک نفرسربازما گردیدشهید

شیخ  و شاه  گریان و سینه می درید

پیش رویت گرهزاران کشته گرد بیخیال

ارزشی  دیگر  ندارد  زندگیِ  بی کمال

عسگری ازجهل وجاهل جان به لب امددگر

چاره ی دیگر نداریم جز توکل ای بشر

☘????☘????☘????☘????☘????☘????☘


طلوع خورشید


 

 

یا رب این  چه  شیونیست  سالها  مکرر است

شورشی عظیم  غوغایی  از نسل حیدر  است

خیلِ  مردمان روان سیه پوش برسینه  میزنند

این صاحب عزا که بود علی  فاتح خیبر است

شرری بردل  آدمِ  ابول بشر زجفای شمردون

 شیعیان  بخروشید که عزای سبط پیامبراست

حُب حسین  میکشد  تورا در مساجد  وتکیها

کشتی نجاتِ آدمی حسین نورچشم پیغمبراست

بیداد و ظلم  یزیدِ  زمان تا حَشر بودش باقی

یارب سربریده ی دشت بلا حسین اطهرست

نماند یزید و آن هیمنه و کاخِ سبزِخون بارش

فخرِشیعیان کربلایِ حسین تا قیام منوراست

قیام  حسین بهرعدالت  و پایداری دینِ احمدِ

باظلم  ستیزه کن هرجاکه  بدانی ظالم است

سالهاست به سینه میزنیم بهرشفاعتِ حسین

جان عسگری فدای اهل و بیتِ محمد است

تاریخ یکم محرم

1441

پاینده با جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

جنایتکارانِ ضد بشر

 

درود برهموطن و همشهریهای عزیز امیدوارم دوستان ناراحت نشوند از این جمله.دور از جون ملت بزرگ ایران وَ شما سروران گرامی انقلاب کردیم تا بعضی جنایتکارانِ ضد بشریت گُه بخوردمان بدهند؟؟؟ استان گلستان شهر گنبد کاووس مرکز گندم  ایران است. بخور بخور و چپاول بجای رسیده که مدیران این کشور برای عیاشی و شهوت رانی دست به هر کاری بزنند. مدیر غله ی گنبدکاووس با همدستی تعدادی دیگر دست به اقدامی بسیار کثیف زده اند. گندم این قوت قالب مردم را با فضلات حیوانات و ماسه  مخلوط و به عنوان گندم  درجه یک به سیلو تحویل میدادن .هموطن  شرف کجا رفته وجدان چه شده انسانیت تبدیل به حیوانیت شده. دویست تن کندم  را با ماسه  و شن همراه با سِهزار هراز تن گندم  درهم ریخته و بخورد مردم دادند. انقلاب کردیم تا مدیران دولت پِشگِل و ه پهن و گُه سگ ووووو بخوردمان بدهند .شخصی با نفوذ  از تهران آمده بود میگفت لاشه ی سگهای کشته شده فروخته میشود مردم میخندیدند. اما الان باور کردیم که هرچه مردم میگن واقعیت است . ناظران و مسؤلان اگر آلوده نبودن چنین نمی شد. ملت عزیز پارسال آردی آمد تو بازار که دست نانوایان را زخمی میکرد تا اینکه صدایش بلند شد. خب وقتی اینهمه کثافت در گندم  این نعمت خدادادی ریخته میشود دیگر چه توقع که مدیر بانک یا نماینده ی مجلس نباشد. راستی چرا. مدیر محترم غله ی گلستان با کت شلوار ایتالیایی چند میلیونی باهمدستانش گُه بخورد مردم داده اما جرات نکردن تصویرش را نشان بدهند.ایشون دیگر به کی وابسته است؟؟؟ معلوم است که اینها سالها با با این شیوه پول به جیب میزدن.  این آغایون روز سی یکم مردادِ نود هشت دستگیر شدن .در آخر پروردگارا بتو پناه میبریم مصلحت طلبی در طول این چهل سال کار را به اینجا کشید. مثالی قدیمی به اقعیت پیوست که یارو گفته بید گُه خورت میکنم.  دولت   چنین کرد قربونتون برم . اون از گوشتهایمان اینهم نانمان.

علی عسگری صادق ابادی

تاریخ 3/6/1398

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید

حیف ازگل که لچک رنگ عزار برسراوست

زین سیاهی  چه سود چهار دهه  برسر اوست

گر حجاب  حجب   وحیا  کامل  آن   روسری

چه تضاد رنگ دگر رنگ شاد خواسته اوست

یکطرف آن شرف حُجب وحیا بانوان روسریِ

طرفِ دیگر آن جامعه  اقتصاد اکمل  اوست

ره بیحاصلِ  بیهوده  زفرهنگ مکرر فسوس

افکنیم  ایده ی  نو بهر وطن خواستۀ اوست

دلشاد می  طلبد پا بنهد  در ره  ابادی  وطن

طره ی موی و چپاول چه  فرقی در اوست

منکر آنست که  اشراف همه غرق اند دران

طره ی موی پریشانِ  جوان شادی  اوست

او نداد که  بهشت  چیست  جهنم  چه  بُوَد

شورو شیدایِ  بلوغ   ناهنجاری  اوست؟؟

آنکه مسؤول بداند جهنم بهشت گفتۀ  حق

گرپریشانیِ فرهنگ عمیق  کاشتۀ اوست

هرچه  کاشتیم   بدهد  بار در ایام   دِرو

تو  بکار آنچه  همه  راضی  از  اوست

پس   بکارید  گل  لاله  و ریجان  صفا

عسگری شاهد افکار یکی عالم ازاوست

تاریخ 16/1/1398

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

بیازلفت کنم شانه که در کنج دلم هستی

بیا بوسم دوچشمانت پیاله و میم هستی

عَشَقه میشوم هردم که پیچم دورگیسویت

بگیریم دامن مقصود که بوسم طاق ابرویت

اگریکدم شوم بیتوفنا دراین جهان گردم

نباشد مهره تودردل یقین بی بال پَرگردم

زعشقت عسگری هروزکند طی عمرفانی را

اگربامن صنم باشی عسل این زندگانی را

تاریخ 6/5/1398

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

چه گویم از جفای چرخ گردون

که بیدادش جگرها میکند خون

به تیر غیب هدف کرد شاخه گل

چطور  مادر  غم  او را تحمل

مرارتها   کشید   مادر  برایش

به امید ‌ وصالش  در  سرایش

فراوان  آرزو  از  بهر  فرزند

که دامادش کنند راضی خرسند

حنا بندند  و بر تخت اش نشاند

طمع  شیرین  دامادی  چشاند

لباس و رخت دامادی کفن شد

تمام   آرزو   مادر   فنا   شد

بگرید خواهر  زار رفت برادر

برادر تکیه گاه از بهر خواهر

رضا رفت مانده‌  فرهاد تنها

چه سازد او دگر با کوه غمها

رضا مهمان امامِ  هشتمین شد

از این  دنیای نا میمون  رهاشد

رضا رفت و پدررا درغم اوست

بسوزانید دل غیرو خودی دوست

بدانیم  قدرهم  تا زنده  هستیم

چرا ای هموطن مرده پرستیم

شریکیم درغم جانسوزِ ماهت

بیادت  تا  ابد در این  نگاهت

یکایک میرویم آخر ازاین دهر

محبت عسگری از هرچه بهتر

تاریخ 25/4/1398


طلوع خورشید

یارب  نظری کن براین دشت غمگسار

دشتی است کهن رنجور گشته از روزگار

کشیده اندشیرۀ جانش بسختی میکشد نفس

یاریش کن نفسی تازه کند محبوبِ ماندگار

رمقی در ان نمانده و محصوره در جهان

کُبارمیهنی ست عزیزالهی همیشه بر قرار

بلایی  ناخوانده  مهمانش  بی  سروصدا

وسیله ی مهمانیِ کافی ندارد ازاین  قرار

مهمان سمج پاچگیرهمراه میرودبهرمکان

افسوس مهیا نبودبگیردجلوسرکش روزگار

این قاتل مردمان یک ویروس وکرونا بود

اما بدتراست ازآن همه سلاح های مرگبار

یارب مددی کن مردم درمانده گرفتاره بلا

شما توانی مهار کنی چنین وحشی نابکار

میگذرد این بلا توکلت از دست نده نازنین

خط مقدم نظرپزشک پرستارعسگری پایکار

تاریخ 24/12/98

علی عسگری صادق آبادی

پاینده وبرقرارباشی ای وطن


طلوع خورشید

غصه ی امروزما قصه ی دیروزماست

مدیریت لازمِ جهل و جمود هم بلاست

حضرت معصومه و برادرش  را سپر

آل محمد علم این دو حَرم  را شفاست

علی و اولاد او سرور و مولای  ما

پیرو آنها  یقین  پیرو قانون  نخست

منکر این چند حرم نیست کسی برکرم

از کرم ماورا هرچه بگی ممکن است

علم کند حکم براین دوری کنید ازبلا

سلامت مردمان واجب دین گفته است

پس تو خردمند بیا دوری کنیم ازحرم

تَحُجرِ کور و شر منطق بیگانه است

شورشی در راه بود ازطرف راه دین

مشهد ومعصومه را فتنۀ جاهل پرست

ایکه طرفدارِ حق توجیه کنید مردمان

توکلِ  بر خدا عسگری  آرامش  است

تااریخ28/12/1398



طلوع خورشید

عید فرخنده ی مبعث برتمام  مسلمانان وهموطنان گرامی مبارکباد

شب هجران قاسم گشت پایان

چوخورشید راکمانی شد نمایان

زمین  لرزید  آمد  یک  ندای

محمد  گفت  کیستی  و کجای

ندا آمد زحق من  جبرائیل ام

نکن خوف ای محمد مه جبینم

سلامت  داد خداوند بر رسالت

نبوت حکم  تنفیذ  داد  برایت

بخوان اقر به اسم  رب  اعظم

بزرگ پیغامبری  درکل عالم

محمد  گفت  ندارم من سوادی

نه مکتب رفته ام نه علم یادی

سواد درسینه ات  افزون  محمد

علومت بیکران شد ای فرهمند

مبارک عرش یان گفتند به احمد

که اسلام بهترین دین است محمد

درود   بر  خاتم  ختم   رسالت

امامت عسگری وصل بر نبوت

تاریخ 25/1/1397

علی عسگری صادق ابادی


طلوع خورشید

بدم  مطرب  مغنی  نغمه  آغاز

دُهُل کوب وبزن کرنا خوش آواز

بپاخیزجرعه ی مینوش به گلزار

ببین غنچه شکوفته چون لب یار

قدم مستانه بردار.سرخوشِ می

از آن مینوش آرام  سرکنی دی

به بلبل  میدهد  مژده  گلِ  ناز

بنفشه خیمه برپا کرده است باز

روان پروانه در گلزارپیِ  یار

بریزداشک شوق شمع بهردیدار

دریغااین بهارشادی زدل نیست

خداوندا  دگرسختی بُود زیست

مبارک  عید نوروز در بهاران

درودِ عسگری بر جمله  یاران

فداتون  مهربانان  شاد   باشید

بهرجایی مکان   پاینده  باشید

تاریخ 1/1/1399

 


طلوع خورشید

مروری بر سیزدهم فروردین هزار وسیصد نَوَد و نُه

گلشن دراین بهاران خالی زجمع یاران

بلبل نخواند آواز محصور شهرِ  یاران

غنچه  نداره سرخی  گل درفراق لاله

چنگی به دل نمیزد مطرب بدون یاران

هرگز نبوده  تاریخ سیزده  بدرتعطیل

شد جاویدان ومکتوب درعصرما یاران

درسال قبل نوروزجانها گرفت سیلاب

امروز بلایِ کرونا آدم کُشیست یاران

مردم زخانه ماندن هم سیرهم گرسنه

فریادِ فقربلند است برلقمه  نان  یاران

تاریخ  بُوَد امروز سیزده  یکِ نَوَد نُه

شهرها چنان خلوت هیچ کس نبودیاران

امید  خدایِ   رحمان  آید   بدادِ  عالم

بیدادِ  خوف  کرونا  حاکم   بُوَد  یاران

تاریخ 16/1/1399

علی عسگری صادق آبادی

پاینده باد سیزده بدر یادمان اجداد افتخارآفرین ایران زمین


طلوع خورشید

تا کی تو اسیرزر و زور خواهی شد

تا کی زحقیقت ووقوع دورخواهی شد

گرپاد شهی  وبرسرت  تاج  زراست

دانی که سرانجام اسیر گورخواهی شد

درکارجهان عسگری هیچ نداند فردا را

شب تاجداری وصبح بیتاج خواهی شد

تاریخ 27/1/1399


طلوع خورشید

تقدیم به چپاولگران بیست هشت نفری  بانک مرکزی که دوستانه بامعاونتِ ارزی.

____________________________

هردم از این کاروان مختلسی میپرد

سکه و ارز و دلار هرچه بخواد میبرد

معاون ارزی  بانک  مرکزی  آقاخان

آنچه دلش خواسته بود باچمدان میبرد

سی نفرشون شریف پولها چپاندن توکیف

وای که انگار اینا مال بابا شون میبرند

این چه بلای شده این چه خدای شده

ولبشو افتاده است هرکسی هی میپرد

بی در رو پیکر شده مرکز پول و دلار

گزمه کجارفته بود خان داره پول میبرد

هموطن نازنین بهرریال مانده ایم

این همه پول را چطوربا خودشون میبرند

مشکی در کار بُوَد حافظ و یاربود

گرکه نباشد چنین پول بی مهابا برند

پس کجا سیرکند آنکه حساب رس بانک

یاکه خودش بانیه حق و حساب میبرد

کی زجهان دیده ایی کشوری گاه مدیر

هرکه ریاست بدست سهم خودش میبرد

سهم فقیران چشد صاحب این انقلاب

رنج و گدایی و فقر بهر خدا میبرند

بسه دگر کافیه این همه کذب و ریا

خالق نو بختیان  مثل گله  میچرند

ایکه تورا مُلک ری فکری براین ماجرا

گرگ ز میانِ گله چاق و تپل میبرد

اینهمه خون شهید بهر وطن داده ایم

کاش خجالت کشید حق ضُعفا میبرید

آخر این بازییا چی شود ای نازنین

هرچه شود عسگری پولِ کیِ میبرند




طلوع خورشید

خانه ات ویران و مبهوت از جفای ظالمان
دولت قلدر چه داند درد و رنج بی خانمان
آنکه بی اندیشه حکم داد دشمن اصلِ نظام
ننگشان باد تاابد شهردارِ شهراجرائیات لقمه حرام
گفت  شهبازی  چنین  رفعِ  زمین  خواری  بُده
سایه  سر بر بینوا از کیِ چنین  جرمی  شده
این ستم  رنجانده قلبِ  مردم از ریز و درشت
زیر سؤآل رفت انقلاب  از عدالت در نخست
*******************************************************
درود برهموطنان گرامی و عزیز همانگونه که مستحضرید درقانون
اساسیِ جمهوری اسلامی قید شده که دولت موظف است مسکن برای
طبقات ضعیف تهیه کند . ما انقلاب کردیم برای عدلت ما متاسفنه
از عدالت فاصله گرفتیم در دودهه ی اخیربخاطر بی کفایتی دولتها
وضاعِ مردم نابسامان شد آزاد سازی قیمتها در زمان آقای
کلید خورد اما کاملا اجرا نشد دولت بیمار وبیحال وفرسوده ی
آقای آزادسازی قیمتها تکمیل شد بهمراه تورم پنجاه درصدی
در دور دوم دولت فعلی گرانی چنان گریبان گیر مردم شد که دیگر
منزل یرای طبقات پائین جامعه غیرِ ممکن شد یک منزل دویست
پنجاه متری در شهرهای کوچک ز صدوپنجاه میلیون به پانصد رسید
دولت آقای در حق مردم ستم کرد .حادثه ی کرمانشاه برنامه
ریزی شده بود برای کشاندن مردم در خیابانها. نمیدانم این آقای شهبازی
چگونه گفته زمین خواری .یک سایه سر برای کودک یتیم ومادر و
مادربزرگ زمین خواری بوده. شرمتان باد ای چپاولگران چرا جرات
نمیکنید سراغ زمین خواران واقعی بروید.اهالی شهرداری کرمانشاه
صادقنه بدانید دیر یا زود خانهایتن خراب خواهد شد. درپیشگاه خدا
و مردم محاکمه خواهید شد.کاری که شماها کردید ضربه به نظام
مقدس جمهوری اسلامی زدید که خون بهایِ هزاران شهید والامقام
است.مسببین این جنایت آیا شب خواب راحت دارند؟؟؟؟ هرچند قلب
ندارید اما خوابِ چشمِ تان گرفته شد.
پاینده باد جمهوری سلامی  ایران

  • به رهبری بزرگ مرد اندیشه سید علی ی

 

 


طلوع خورشید

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

BaRtAr GrOuP iS a ExCeLLeNt SaiT آتَشکَده مُخها آموزش وردپرس دانلود آهنگ جدید zis10 تحصیل سرا اسپانسران جوان مجموعه بزرگ کسب درامد اینترنتی درایور پک فروشگاه اینترنتی پرستیژ