بدنیا پا نهادیم ما دهان وچشم گوش بسته

زبان وچشم وگوش بازشد ولی آهسته آهسته

کمک ها میکند مادربایستیم روی پای خود

زمین خوردیم بلند گشتیم قدم آهسته آهسته

به  مکتب  خانه  مادر  برد  لب  خندان

معلم  داد   تعلیم   ادب   آهسته   آهسته

چقدر  ماخون   جگر  کردیم   معلم   را

رهه انسانیت آموخت بما آهسته آهسته

زمان درحال عصیان و نداستیم چشد مارا

جوانی قلقک میداد خشن آهسته آهسته

نگاه بردورِو برکردیم عقب ماندیم ازدنیا

به هوشیاری جلو میریم ولی اهسته آهسته

صبورو صابرین  بودم  زمان  بگذشت

گذشت چهل سال ازدیروزآهسته آهسته

فساد وفقرو فحشا و خماری ازچپاول شد

پریشانی و محجوری رواج آهسته آهسته

کِشند ازگُرده ی مردم هرانچه عشق لازم

تهی ازسیم وزرگشتیم یقین آهسته آهسته

همین خورشیدِ عالم سوزمنور میکند گیتی

مقرروقت دارد شود خاموش آهسته آهسته

مراقب باش ازجانت که جانها را بُود ارزش

بشودادرس که عمرپایان رسد آهسته آهسته

سخن  بسیا رد رسینه   پذیرا  نیست   دلبر

جهالت عسگری اصلاح کنیم آهسته آهسته

تاریخ 21/10/1396

علی عسگری صادق ابادی

پاینده باد جمهوری اسلامی ایران


طلوع خورشید آهسته منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مقالات حقوقی salamati روزهای سبز زندگی من سیکو، سینمای آنلاین تو www.kafsub.com سلامت باشید سایت پرسشنامه های استاندارد